ایران رمان

نسخه‌ی کامل: معرهای رق صان من|دختر علی کاربر انجمن ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36
لطائف دل و لطائف روزگار
زند ادمى را به خاك ،بشمار
 
رفت اینترنت و ماندم منتظر بر وصل او
درد هجر اینچنینی درد عصر حاضر است

از همایون

تو گفتى ومن خنده زدم بر خود، واى
نكند برود، شارژ من هم يكبار
 پاسخ من
دلم بخشيدم به هزار سالِ پيش
به كودكى كه زاده ى عشق است
نامش على اما كنيه اش عشق
زاده ى كعبه و زاده ى عشق است
 
در اين فكرم كه شاعر گشته خسته
به جاى "ت " بديده "ميم"بسته
 
من اينك برايت بدوزم رختى ز رزم
شتابى كنار فريدون و رخش
 
مگر نمى دانى اى دوست،بس معلوم است
اگر نعره زند دشمن ،فريدون از بزم برخيزد
نعره ى دشمن شكن همراه ارش مى كشد
دشمن ايران به گور خويش اتش مى كشد
 
تا كه كاوه ،تهمتن ،ارش است
تاكه همت ،چمران ، ارتش است
تا تمام شيرمردان و زنان مام من
يك نفس زنده به هر خاك وطن
هيچ خائن،هيچ دشمن نتازد بروطن.
 
زهى خيال باطل دارد
درعرصه ى ظلم ،
تك تازى او
بر مرز وطن ،
چو ن ما باشيم هر سو
اين پاره تنم
يعنى وطنم
هميشه حرمت دارد.
دشمن خيال واهى دارد
اى مرد وطن ،هيچ وقت مگو
شايددشمن ايد!
اين خاك وطن هميشه حرمت دارد
 
ندارم غم بردل ،تا كه هستى
درفش كاويانى چرخد هر روز
رخ پر نور تو هرشب به هرشب
نگهبان وطن باشد، اى دوست
 
دست افشان و پاى كوبان ،دختركان كوى من
ميان نور و عشق و شور ،به سوى كوى يار روان
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36