ایران رمان

نسخه‌ی کامل: معرهای رق صان من|دختر علی کاربر انجمن ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36
نمى دانى دلم تنگ صدايت گشته اين روزها 

جفاكرده براى من ،گرفتى روزه ى مريم 
من دوستت دارم و مى دانم نمى دانى 
نمى دانى تو ومن هر لحظه مى ميرم
و تمام مى شود روزى تمام خستگى من 
درميان نگاه و لبخند روشن تو اقا
حضور من تپش قلب توست ببين 
مرا دگر مواخذه ى غيبت مكن اى دوست
تا تو را ديدم به خود گفتم كه او مى داند
او برايم قصه ى پرغصه ى راه سفر مى خواند
يار ديرينم بيا افتاده ام از پا بيا
ترسم از روزى كه تو سینی خرما اوری
كدامين فرشته زد قرعه به نام من و تو 
من در ميان درد و غم ،تو سوى دنياى بلا
دلم خسته از روزگار، غريبم كمك كن مرا
دراين بيراهه ى هستى ،ضعيفم كمك كن مرا
رهروى عشق ،كفش اهنين مى خواهد
مدعى گر ايد پاى به گريز بگشايد
تو را مى بينم وهر لحظه جانم پر زند سويت 
چگونه من نتازم سوى ان گيسوى پر بويت
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36