ایران رمان

نسخه‌ی کامل: معرهای رق صان من|دختر علی کاربر انجمن ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36
وصل نگاه تو تمامى ارزوى من است
بگشاى نگاهت را اى ارزوى محال
 
تا بوده همين بوده
مهجورى و تنهايى
عشق را همين باشد
مجنونى و رسوايى
من به خيالت زنده ام اى دوست
مزن بر ايينه ى قلبم ،سنگ
 
منگر روى جوان را ،دلى پير است مرا
چو خوابى هرگز نبينى روى پير مرا
 
نميرود ز دلم ياد تو ،گويى چه كنم
تيغى بركش زميان ،شايد از جان برود
 
وه چه خوش باشد پنجه ى خورشيد
با دست تو بر دلم چنگ زدن
ان را خواهم ،چه كنم؟
 
مهرچو بسته ايى برجان ما
چشم را فرو نه از گـ ـناه
 
هر روز به بيخوابى
هر شب به بيدارى
از چه تو بيتابى
در عشق ،نه هوشيارى
دوستان زپى هم مى روند
درمسير خوب يا بد مى روند
بى گمان در عشق هم مى برند(برنده هستند)
 
نيازم را مى دانى
تو كه هرلحظه مى خوانى
براى مرده ام يك ناس
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36