ایران رمان

نسخه‌ی کامل: معرهای رق صان من|دختر علی کاربر انجمن ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36
سزاوار نیست انسان خسته باشد
به دل از هرکسی رسته باشد
تو ای انسان که اگه بر زمانی
نباید هر زمانی خسته باشی
ای ادمها
این کلام کیست
سهراب یا نیما
شاید هم پروین
ای ادم ها خسته از دل تنگیم
کاش می شد جایی
برای لحظه ای مرد
بعد زنده شد و
باز هم زندگی
دل تنگم چون درخت بی بار
منتظر ریزش باران تواست ای یار
سفره ام پر نان است
کوزه ام پر اب است
سقف بالای سرم  زان من است
دلم اما خالی است
دلم از هرچه  محبت بوده
دلم از مهر و عطوفت خالی است
دل من سرشار غم است
دل من خالی است
خانه ای داشتم در فضای مجازی
می کردم با صفحاتش خوب بازی
وای به روزی که امد فیلتر ناهنجار
باز می کنم با کلی کلک بازی
درد از تنهايى روح
به وقت التماس جسم
روان به ديوار مى كوبد
تمامى سلامتى خود را
دست بزن
پای بکوب
میل سفردارم
وه که  ز شوق دیدنت
میل رطب دارم
دست هایم مظلوم عالمند
وقتی نیستی و تنها
 تو را می خواهند
چشم اگر به جلوه ی ناز تو نگاه نکند
چشم نیست
گربه کرشمه ی تونگاه نکند
چشم نیست
حتی اگر در تمام ایه ها ی جهان
تو را نبیند هم
چشم نیست.
من نه غزل فروش و نه شاعرم
در این عرصه ی زیبای شعر
مانندخسی در کناره ام
دریای بی کناره ی شعر
تو ببخش
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36