ایران رمان

نسخه‌ی کامل: معرهای رق صان من|دختر علی کاربر انجمن ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36
يكروز امدى بى دعوت
يكروز بخندى بى رغبت
تا بخود ايى ای دوست رفته ایی
 
دانى رويايم چيست
پريدن از پرچين خاطره ها
همه سبز و سياه
 
زيبد به جايت مردن
چون حج خون گزاردن
ياد اورم ،حسين (ع)را
 
دل سپردمش به تو
توهمان قاصد بهارانى
كه به يك دم مى روى با باد
 
تو خود شنيدى مرا صدا كرد باد
خنديدى و گفتى برو
رفتم و تو برايم غمباد گرفتى
ترانه ى باد
مى خواند برو
زمان زيستن كم است
تا به خود ايى
طوفان امده است
 
دل به اميد نسيم مبند اى يار حزين
دخترك با باد مى رقص *د به هر ياد دگر
 
تو خود كابو*س خودى
برخيز
چشم بگشا،دنيا ستودنى است
 
مرا هرگز مباشد شور اين عشق
ببايد شخم زد اين روح سركش
مبادا امرشود بر كندن عشق
 
هر چه بر دل برود
بوی نیاز دارد
گرنباشد حاجتش
او راه به ناز دارد
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36