ایران رمان

نسخه‌ی کامل: معرهای رق صان من|دختر علی کاربر انجمن ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36
ندارم در سر جز خیال وصلت
کی می گیردخیال من رنگ واقعیت؟!!
امشب می خواهم خوابت را ببینم
توشوی ماه،من برایت بمیرم
توشوی خورشید ومن کنارت
چندصباحی ازتو جان بگیرم
توشوی اب ومن درتو
غسلی از شراب ناب بگیرم
تو شوی نان و من با بویت
یک بغل گندم از رضوان بگیرم
تو شوی جاده ی بی پایان
من در ان جان دهم و جانان بگیرم
توشوی یک عروسک باران
من با رقص ی انچنان،در بارانت بمیرم
وه چه زیبا شد شعرمن برایت
دوست دارم در واژه واژه اش بمیرم
ای نام توروشن، بیا
شیعه یتیم است این زمان
اقای من مولای من
جان پدر،مهدی بیا
روزها به نام تو
لحظه ها به یاد تو
غصه ها به کام من
انتظار همراه من
مرگ دشمن خواستن، راه اسانی بود
گر به راهش اوری، کار دشوار کرده ای
من از دنیا وعقبی ای خدایا
فقط خواهم تو را ای مهربانا
تا دلی بدست نیاری ،هیچی
در عالم معنی تو پیچ در پیچی
راه طولانی و پاخسته و زار
چه کسی دست مرا می گیرد؟
روزگاری غریب است
پول، شهرت ،
بهتر از رنگ رفیق است
وای زدل شوریده ام 
عزم سفر دارم
همسفری ندارم
سفر کجاست ؟
ناکجا 
ان را به سر ندارم.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36