ایران رمان

نسخه‌ی کامل: معرهای رق صان من|دختر علی کاربر انجمن ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36
ترس از چه دارد گلبرگ
باد وزد به هر جا
چرخ زند دمادم
این سرکش بهاری
زاد روز عشق من 
زاد روز رفتن است 
او به سوی مهد علم
من روبه سوی قبر خویش
ازتو گفتن وشنیدن چه خوش است
با رخ مه پاره ات دیدارگفتن چه خوش است 
گرچه تومدهوش دنیا و درون خانه ایی
چشم تو  دزدیده دیدن چه خوش است
دیده ی بیدار دوست دنیای من است
هرگزاین دنیا ی زیبا را رها نمی کنم
یا دل از معشوق کن
یا دل از ارامشت
هرکدام سختر که شد
جان تو همراه اوست
 
شب يعنى انتهاى خستگى…
شب يعنى يك بغـ ـل وابستگى
شب يعنى من هميشه بى شبم …
شب يعنى اى عزيز همرهم
تا به كى بينم نگاهت بر زمين
اى عزيز محض خدا رويم ببين
نامهربون تو كه كنارم نيستى ميميرم……
وقتى بياى ازت جون مى گيرم
دوست را بايد صدا كرد از زمان……دوست را بايد گرفت از اسمان
اسمان اسم تو را برمن بزد……من به دنبال تو آيم این زمان
لب جوی و لب یار و لب باده ی ناب
زکدام کام بگیرم که شوم کامروا؟
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36