ایران رمان

نسخه‌ی کامل: معرهای رق صان من|دختر علی کاربر انجمن ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36
روز بارانی دلم  همراه صبور خواهد
شب بارانی دلم یک هم زبان خواهد
بوی باران چو بگیرد همه ی تن مرا
دلم لحظه لحظه یک مهربان خواهد
باران ای باران
ای همدم من
ای نشسته روزها بر سر من
بوی تو بر پیکر وباروی شهر
می کند هر دم مرا دیوانه تر
تو همه لطف و محبت اوری
مهربانی از سوی داور اوری
ز سعدی و حافظ و مولانا
مانده پیرهنی زیبا برجا
برخیز و بپوشان
تمامی عریانی کلامت را
در میان خانه ی قلبم
اتاق تو خالی است هنوز
کی می ایی
من منتظرم هنوز
ها با دلم بازی نکن
این دل به مانند شب است
تیره پر از اه و غم است
 
یادها می رود  و
خاطره ها می میرد
ای کاش که یادها باقی ماند
دریا دلان پنهان از چشم سر می شوند
می روند در عمق دل های همه پارو زنان
نباید دست داد به دست باد
در این اشوب تیره ی روزگار
شاید گم شوی در پیچ هر باد
کوچ پرستو دیده ای
کوچ دل عاشق را
این کوچ کجا ان کوچ کجا
ان از برای رفتن است
این از برای مردن است
دلا چرا میل تو سوی غم است
در میان جمع سوی ماتم است
گفته اند کاشانه ی شادی و غم
اما هر چه بینمت تنها غم است
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36