ایران رمان

تو يادت رفته وقتي گريه دارم
براي اشكاي من شونه باشي
تو يادت رفته كه خونه باشي
كه بايد پيش من ديونه باشي

يكي اون بالا نشسته كه خودش ميدونه
دستاي خالي رو خالي بر نميگردونه

هواي دلتو چه ابري شده
چرا غضه داري بگو چي شده
از اول دلت قسمت من نبود
بگو اخرش قسمت كي شده

همه احساس و قلبم پاي دستاي تو گيره
ميخوام رها شم اما عشقت از دلم نميره

همي قصه اين بود
چقدر اسون چقدر زود
يكي قلب رو برده
سرمون چي اورده!!!

همه دنيام تو
تو نفسهام تو
خاطره هام تو
اون كه ميخوام تو

واويلا ليلي
دوست دارم خيلي....

يكي از اين آدما
يه شب دعاش ميگيره
يكي از همين شبايي
كه شب تقديره

هرچي آرزوي خوبه مال تو
هر چي كه خاطره داري مال من...........

نه خواستم با من بسازي
نخواستم هيچي بگي
نخواستم حرف دلت رو ديگه با هيشكي بگي
آخه عشق اجباري نيست
تو زندون من نمون