ایران رمان

نسخه‌ی کامل: مشاعره با شعر های خواننده ها ... !
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
لحظه هر لحظه پس از تو شب و گريه در کمينه
تو ديگه برنمي گردي،آخر قصه همينه
ميشکنم بي تو و نيستي به سراغم نمي آيي که ببيني
بي تو ميميرم و نيستي،تو کجايي؟تو کجايي که ببيني؟
شب بي عاطفه برگشت،شب بعد از رفتن تو
شب از نياز من پر،شب خالي از تن تو
با تو گل بود و ترانه،با تو بوسه بود و پرواز
گل و بوسه بي تو گم شد،بي تو پژمرده شد آواز
آخرين ستاره بودي تو شب دلواپسي هام

خواستنت پناه من بود تو غروب بي کسي هام
مخوان دیگر ای نازنین مرا به سر چشمه زندگانی
که خود چشمه خود زندگی تویی
پر از شور و لطف جوانی
تو ای جلوه بخش نوای من
برای دل من برای من بمانی الهی الهی
بمانی الهی الهی
یادته همش بهم می گفتی
که فراموش کردن آسونه
حالا بشین و تماشا کن
از تو دیگه هیچی تو خاطرم نمی مونه
خوب منو به خاطرت بسپار
این منی که رو به روته این منی که رو به روته
تماشا کن رفتن کسیو
که بعد از این دیدنش آرزوته ، آره دیدنش آرزوته


همچون شاخه نسترن
سایه بر سرم فکن
به خدا که غم ندارم غم گسارم تا تویی تو
غم بیش و کم ندارم در کنارم تا تویی تو
به روی چشمم قدم نهادی
خوش آمدی خوش آمدی
شکفته همچون تو گل مرادی
خوش آمدی خوش آمدی
مرو دگر از کنار من
مبر ز کف اختیار من
نه امانی نه اميدی نه به شب نور سفيدی
نه سروری نه سرودی قصه بود هر چی شنيدی
با تو هستم ...
ای ستاره پشت ابر پاره پاره
داری باز قصه می بافی قصه هات پايون نداره
نه سکوتی نه صدايی نه رهی نه ردپايی
توی اين هوای دلگير من اسيرم تو رهايی
با تو ای ستاره پاکم بی تو من اسير خاکم
توی اين کوير غربت تشنه موندم و هلاکم
مرغ ســحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار، این قفس را

برشکن و زیر و زبر کن

بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمهء آزادی نوع بشــر سرا

وز نفسی عرصهء این خاک توده را، پرشرر کن
ناری ناری ناریییییییییییییییییییییییییییییییییییasnaasnaasnaasna
ایییی نارییی ناریییییییییییییییییی ناریییییییییییییییییییییییییییییییییییییtwoltwoltwoltwol
چه خوبههههههههههههههههههه هواییییییی داریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییasnaasnaasna
اخههههه تو بی نطیرییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی xcvkxcvk
تو که دل میسوزونیییییییییییییییییییییییییییییییieirieirieir
یه روز همینجا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم اخه نخواستم دلشو غصه بگیره
گریه میکردم درو که میبست میدونستم که میمیرم
اون عزیزم بود نمیتونستم جلوی راهشو بگیره
هیچ از تو انتظار تسلی نمی رود،
تنها « بمان» کنار من و شرمساری ام!

با این که هیچ وقت نگفتی که عاشقی
هر لحظه، مثل عشق، می آیی به یاری ام
میترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها
خدایا کمک کن نمیخوام بدونه دارم جون میکنم اینجا
سکوت اتاقو داره میشکنه تیک تاک ساعت رو دیوار
نمیخوام بشه باور من که دیگه نمیاد انگار