ایران رمان

نسخه‌ی کامل: مشاعره با شعر های خواننده ها ... !
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
دنیای تو بی نهایت همه جاش مهمونی نور..
دنیای من یه کف دست،رو سقف سرد یک گور
من دارم تو آدمک ها می میرم،وبرام ازپری ها قصه میگی..
من توی حیله ی وحشت میپوسم،برام ازخنده چرا قصه میگی
يه شب تو خواب وقت سحر
شهزاده ى زرين كمر
نشسته بر اسب سپيد
ميومد از كوه وكمر
ميرفت و آتش به دلم ميزد نگاهش
شبا بیدار و روزا
خیره به عکست
این شده کارم دیگه طاغت ندارم
دلم میخواد یه جایی اونور دنیا خودمو جا بذارم
منو با یاد چشای تو
عمریه با این خیال تو
که زندمو که زندمو
برای تو میمیرمو
دلمو دادم به دست تو
از همون روز که دل بستمو
عاشق شدم عاشق شدم
دیوونه ی نگاه تو

***
وقتی که هستی قدرتو نمیدونم
وقتی که میری از پیشم پشیمونم
منم از زندگی سیرم
منم بدجور دلگیرم
دارم دور از تو میمیرم
برگرد
داری دل میزنی دل میکنی تو کم کم
من بهت حق میدم من حالتو میفهمم
نبض احساستو میگیرمو حالت خوش نیست...
تو یه دورویی یه ادم پست
شدی یه کسی باهمه هست...
تو فکرتم دوسه روزه
دلم واسه تو میسوزه
کی به تو گفته که قهرم
بعد تو شیطونی کردم
ميشه بگى به كى اين روزا دل دادى
ميشه بگى چى شد از چشمم افتادى
ميشه بپرسم چه لذتى داره حالا كه آزادى
حالا كه منو نميبينى تودنيات