ایران رمان

نسخه‌ی کامل: هركى مى خواد بياد داخل محفل ما .
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
با عقل، آب عشق به يک جو نمي رود

بيچاره من که ساخته از آب و آتشم

شهريار


میم بده
Tongue
من مانده ام و شعر سرودن بی تو

از خواب غزل پلک گشودن بی تو

واو بدهazsx
وقتی که پرسشی کنی اصحاب درد را
چون من شکسته دل ترم اول مرا بپرس
سلمان ساوجی

سین بدهxcvl
سر سودای تو در سینه بماندی پنهان
چشم تر دامن اگر فاش نکردی رازم.
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده

فریبا آتش

ه بده xcvl
هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت 
که هر صباح ومسا شمع مجلس دگری
ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﮔﺮ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻭﯾﻢ ﮐﺮﺩ
تا ﺭﻭﺯ ﺍﺑﺪ ﺍﺳﯿﺮ ﺍﻫﻮﯾﻢ ﮐﺮﺩ...!!
ﻣﻦ،ﺷﺎﻋﺮ ﯾﮏ ﻣﺸﺖ ﺭﺑﺎﻋﯽ ﺑﻮﺩﻡ...
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻏﺰﻝ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﺮﺩ...!!

دال بده xcvl
دايم دل خود ز معصيت شاد كني
چون غم رسدت خداي را ياد كني

حسن دهلوي

ی بده Tongue
یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی ات کنند
در جهان بال و پر خويش گشودن آموز
كه پريدن نتوان با پر و بال دگران

اقبال لاهوري

نون بده xcvl