ایران رمان

نسخه‌ی کامل: هركى مى خواد بياد داخل محفل ما .
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا
آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا

در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی
در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا .


رهی_معیری
اى که پيغمبر مقام از عرش برتر يافته
ز آستانت آسمان، معراج ديگر يافته


محتشم کاشانى

ه بدهmara
هرگز گله از دوست به محرم نفروشم
گر مشتریم دوست شود هم نفروشم


از شورش غم با در و دیوار به حرفم
رفت آن که به آسوده دلان غم نفروشم



#عرفی_شیرازی


mara
معراج انبيا و شب قدر اصفيا
گيسوى روز پوش قمرساى مصطفى


خواجوى کرمانى
ى بدهShy
ياد ار
زشمع مرده ياد ار
(فكر كنم از دهخدا باشه)
رهى به ناله دهى چند دردسر ما را؟

بمير از غم و کوتاه کن فسانه ى خويش


رهى معيرى
شين بدهxcvl
شبى ياد دارم كه چشمم نخفت
شنيدم كه شمع با پروانه گفت
تو بندگى بگزين شهريار بر در دوست
که بندگان در دوست شهريارا نهند

شهريار
دال بدهShy
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است
شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
تو تا يک مختصر جانى بگيرى
کند جان مختصر بيچاره مادر


ايرج ميرزا
ر بدهShy