ایران رمان

نسخه‌ی کامل: هركى مى خواد بياد داخل محفل ما .
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
يكى درد و يكى درمان پسندد
يكى وصل و يكى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم انچه را جانان پسندد
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم//از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم.
مرو به خانه بى مروت ارباب دهر
که گنج عافيتت در سراى خويشتن است
بسوخت حافظ و در شرط عشقبازى او
هنوز بر سر عهد و وفاى خويشتن است


حافظ
ت بدهdfgh
تو را مى بينم وهر لحظه جانم پر زند سويت
چگونه من نتازم سوى ان گيسوى پر بويت
س خ
تعليم گيرد ذره ها زآن آفتاب خوش لقا
صد ذرگى دلربا کان ها نبودش ز ابتدا


مولانا

الف بدهmara
اى همه حسن ،اى همه ناز
ناز تو و نياز من
كى برسم به پاى تو
با گذر جوانيم
س خ
مستى و عاشقى و جوانى و يار ما
نوروز و نوبهار و حمل مى زند صلا
هرگز نديده چشم جهان اين چنين بهار
مى رويد از زمين و ز کهسار کيميا

مولانا
الف بده جانمdfgh
امدى جانم به قربانت ولى حالا چرا
شهريار
الا یا ایها الساقی ادركأسا و ناولها
كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها
اه اى چشم من نبار
دلم نگير
زمانه بسيار نامرد است.
س خ