ایران رمان

نسخه‌ی کامل: هركى مى خواد بياد داخل محفل ما .
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت ... دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

حافظ
روز وصل دوست داران یاد باد
یاد باد ان روزگاران یاد باد
حافظ
دل از سنگ باید که از درد عشق
ننالد خدایا دلم سنگ نیست
مرا عشق او چنگ اندوه ساخت
که جز غم در این چنگ ،اهنگ نیست
فریدون مشیری
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است Tongue
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
همه حرف دلم با تو همین است که دوست...
چه کنم؟... حرف دلم را بزنم یا نزنم؟...
من نه انم که دو صد مصراع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
مرا مهر سیه چشمان ز دل بیرون نخواهد شد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند 
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
حافظ