ایران رمان

نسخه‌ی کامل: هركى مى خواد بياد داخل محفل ما .
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
یک نعره ی مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد
دل بى تو به جان امد
وقت است كه باز ايى
یک ذره وفا را به دوعالم نفروشیم
هر چند در این عهد خریدار ندارد

صائب تبریزی
دل اگر با عشق تو نباشد دل نيست
زنيد نامش را رسواى عالم
س خ
مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می کند هر دم، فریب چشم جادویت
من و باد صبا مسکین، دو سرگردان بی حاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
ترانه ايى خوانم با رقص باد
بهار دست زند كنار ابان باز
س خ
زگهواره تا گور دانش بجوى
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
درنگاه پر نقش خدا
دختر وپسر يكى است اى پرمدعا
بگريز از نگاه شيطانى مار
(گويند شيطان به شكل مار داخل بهشت شد و حوا را فريب داد)
س خ
راه را نشناخت رفتن بس خطرناك است و بس
مشعلى از بهر تاريكى نيفروختن خطرناك است و بس
س خ