ایران رمان

نسخه‌ی کامل: هركى مى خواد بياد داخل محفل ما .
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
یاد باد انکه زما وقت سفر یاد نکرد 
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
دارد به جانم لرز مي افتد رفيق؛ انگار پاييزم

دارم شبيه برگ هاي زرد و خشك از شاخه مي ريزم

سيد محمد علي آل مجتبي
مرا گویند مریضی
اری اری
مریض روی تو هستم عزیزم

س خ
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
خليل ذکاوت
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهرهجری چشیده ام که مپرس
سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن عقده هاي گره گشا در گلو شكست

قيصر امين پور
ترسم به گوش باد برسد اواز عاشقیم 
بیرحمانه تازد و برد عشق را ز دلم 
س خ
مردم از فتنه گریزند و ندانند که ما
به تمنای تو در حسرت رستاخیزیم
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودم به بد دیدن
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

هوشنگ ابتهاج