ایران رمان

نسخه‌ی کامل: هركى مى خواد بياد داخل محفل ما .
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
يار با ما بى وفايى مى کند
بى گناه از من جدايى مى کند


سعدى

دال بدهdfgh
دويدم و دويدم ،به سوى ابر پريدم
ابر قشنگ بخنديد
باريدم و باريدم
اب شدم ،چكيدم
س خ
من پير فنا بدم جوانم کردى
من مرده بدم ز زندگانم کردى


مولانا

ى بدهdfgh
ياد باد انكه زما وقت سفر ياد نكرد
به وداعى دل غمديده ى ما شاد نكرد
دلتنگم و ديدار تو درمان من است
بى رنگ رخت زمانه زندان من است


مولانا
ت بدهmara
تابناك من بشد دوش از برمن!اه ديگر در جهان
مى برم ان رشته ها كه بود بافيده زپهناى اميد مانده روشن
نيما
ناز نگاهت مرا به بيراهه كشاند
كجا جويم رهى كه چون بيراهه باشد
س خ
دل برگرفته بودم از ايام گل ولى
کارى بکرد همت پاکان روزگار



حافط
ر بدهxcvl
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
زكجا امدم اينجا و كجا باز روم
مولانا
من از ورع مى و مطرب نديدمى زين پيش
هواى مغبچگانم در اين و آن انداخت


حافظ
ت بدهmara