ایران رمان

نسخه‌ی کامل: هركى مى خواد بياد داخل محفل ما .
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
ای که با سلسله زلف دراز آمده ای
خبرت باد که دیوانه نواز آمده ای

ی بده
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم، رهایم کرد و رفت
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
من به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟
تو مو می بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو

وحشی بافقی
واى از گذر عمر كه تند مى گذرد
تا چشم گشايى جهان مى گذرد
س خ
دلی كز معرفت نور و صفا ديد
به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
یاد باد آنکه زما وقت سحر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
در دل هوس ي هست دريغا نفسي نيست
ما را نفسي نيست كه در دل هوس ي نيست

حسين شاه زیدی