ایران رمان

نسخه‌ی کامل: هركى مى خواد بياد داخل محفل ما .
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
دوست دارم در میان دود و غم
همره و همراه تو باشد دلم
س خ
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آئینه رویا آه از دلت آه
ه بده
هر شبي گويم که فردا ترک اين سودا کنم
باز چون فردا شود امروز را فردا کنم
هلالي جغتايي

میم بده
می تراودمهتاب

می درخشد شب تاب

نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک

غم این خفته ی چند

خواب در چشمان ترم می شکند




نیما

د بگو
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث

ث بده
ثنا ها کرد بر روی چو ماهش

بپرسید از غم وتیمار راهش
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو

حافظ

واو بده
و در جمعیت نیمه روشن ِ آن سوی پنجره
در ایستگاه دنبال کسی شبیه ِ تو می گردم . . .
و خوب می دانم که کسی کـَـس نمی شود
زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست
تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق

عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق
قضا رفت و قلم بنوشت فرمان
تو را جز صبر کردن چیست درمان

نون بده