تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
واو بده
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
فروغ فرخزاد
دال بده
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است
شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
تازه مى كند غم دل مرا ،صداى اذان
چرا كشته اند نام مولا را در خانه(منظورم كشور عربستان است)
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آئینه ی عبرت دان
نه غزل نوشته بودم نه ترانه ای سرودم
که به حرمت سکوتم، تو به دیدنم بیائی
نه سراغ من گرفتی نه سخن به نامه گفتی
به همان بهـانه ای که،نشنیده ای ندائــی
فریدون مشيري
ى بده
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عهد خریدار ندارد
د بده
دل دارم و دلدارنيست
غم دارم و غمخوار نيست
س خ
تو درياي من بودي آغوش وا كن
كه مي خواهد اين قوي زيبا بميرد