۱۷-۰۴-۹۴، ۰۸:۲۸ ب.ظ
ر راه هایی نادیده و ناشنیده سکنا گزید
مکانی کنار چشمه های جوشان شهر
دوشیزه ای که هیچ ستایش و عشق کسی بر او دیده نشد!
دوشیزه ای
چونان بنفشه ای در میان خزه ها و گلسنگ های سخت
نیم پنهان و نیم آشکار
تو گویی ستاره ای تنها
در آسمانی تیره و لَخت!
ناشناخته زیست و کسی هم نفهمید
آن لحظه را که آن الهه آزاد پیرهن هستی خویشتن درید!
آه که اکنون در آرامگاه جاودانی خویش ارمیده
و چه بسیار از من دور!
ويليلم وردزورث[highlight=#ffffff][highlight=#fafafa]
[/highlight][/highlight]