ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دفتر اشعار شاعران خارجی زبان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
ر راه هایی نادیده و ناشنیده سکنا گزید

مکانی کنار چشمه های جوشان شهر
دوشیزه ای که هیچ ستایش و عشق کسی بر او دیده نشد!

دوشیزه ای
چونان بنفشه ای در میان خزه ها و گلسنگ های سخت
نیم پنهان و نیم آشکار
تو گویی ستاره ای تنها
در آسمانی تیره و لَخت!

ناشناخته زیست و کسی هم نفهمید
آن لحظه را که آن الهه آزاد پیرهن هستی خویشتن درید!

آه که اکنون در آرامگاه جاودانی خویش ارمیده


و چه بسیار از من دور!

ويليلم وردزورث
[highlight=#ffffff][highlight=#fafafa]
[/highlight]
[/highlight]
صدایی از درونِ تو می گوید:باید به دیگران آن چیزی را هدیه کنیکه از هیچ جای دیگری نمی توانند بگیرند!


ويليلم وردزورث

طار پيله ‏ور
با طبق ‏گياه‏اش ‏از گلستانى‏ به ‏گلستانى ‏مى‏گذرد

و با طبلهی ‏عطرش

به‏ كار آغاز مى‏كند.
شباهنگام روح پرنده‏گان كهن

به‏ شاخ‏ساران‏ خويش باز مى‏آيد

و بر اين ‏بيشه‏ى ‏سر در هم

كه چشمه‏سار اشك‏ها در آن‏ فرو خشكيده

نغمه‏يى‏ ساز مى‏كند.
گل‏هاى اين‏ طبق

از پس‏ جعبه‏ آئينه‏ى نامرئى‏ى ساليان ‏سال

بينى‏ى‏ كودكان ‏را ماند

به‏ هم درفشرده

بر جام‏هاى مه‏اندود.
در باغ

پيله‏ور اشك ‏ريزان

كتاب‏ گل‏اش ‏را بازمى‏گشايد ،

و رنگ‏هاى خانه ‏به ‏دوش

سرگردان

برطبله‏ى‏ عطار

ازخويش‏ همى‏رود .

فدريكو گارسيا لو
به خاطر بالهایم بر خواهم گشت

بگذار برگردم

می خواهم در سرزمین سپیده بمیرم

در دیار دیروزها

به خاطر بالهایم بر خواهم گشت

بگذار برگردم

می خواهم دور از چشم دریا

در سرزمین بی مرزی ها بمیرم


فدريكو گارسيا لو
به کسی که دوستش داری
بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
او دیگر صدایت را نخواهد شنید...!

"پابلو نرودا"
تو را به جای همه زنانی که نشناختم دوست دارم
.
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم
.
برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب میشود
و برای نخستین گلها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم
.
تو را به جای همه کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم
.
بی تو جز گستره یی بیکرانه نمیبینم
میان گذشته و امروز
.
از جدار آیینهی خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش میبرند
.
تو را دوست میدارم برای خاطر فرزانهگیات که از آن من نیست
به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمیدارم
میاندیشی که تردیدی اما تو تنها دلیلی
تو خورشید رخشانی که بر من میتابی هنگامی که به خویش مغرورم
سپیده که سر بزند
در این بیشهزار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم
.
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز

پل الوار
آقای دکتر اعظم خواجه اف خجسته از کشور تاجیکستان:

اثری عاشقانه از سبک شعر زلال:
.
.
.
کشت مرا خنده اش
خال به رخسار برازنده اش
پلک به هم زد به ناز رقص دل آغاز شد
با نگه گرم و نوازنده اش
کرد مرا بنده اش
آقای دکتر اعظم خواجه اف خجسته - سبک شعر زلال - زلال عاشقانه
کشور تاجیکستان
.
.


گر نمی خواهی مرا
پس چرا هر آن سر راهی مـرا؟!
گاه می رانیّ ام از خـود بـر حـریـم غصّـه ها
گاه دیگــر در کنـارت می بـری تـا مسنـد شاهـی مـرا
من نـدانستم هوس بازی تـو یا عاشق به من!
می زنی بر کوی گمراهی مرا
چون پر کاهی مـرا

جنگ دیـدم
این همه نیـرنگ دیـدمجای دل درسینه ها من سنگ دیدمخواستم هجرت نمایم پای خود را لنگ دیدمآرزو هـای خـودم را دفـن کــردم درمیـان خـون و آتـشعاقبت خود را در این ویرانه ها دل تنگ دیدمفاصلـه را بــا خـودم فـرسنگ دیـدماین چنین آهنگ دیدمننگ دیـدم


سید ظاهر موسوی
ﺁﺭﻯ !
ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺳﺖ ..
ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ..
ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﺣﺘﻴﺎﺝ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺷﺎﻥ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ..

ﺭﻭﻣﻦ ﺭﻭﻻن