ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دفتر اشعار شاعران خارجی زبان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
امروز شهرمان در آغوش باران آرميده بود
اشتباه ميکند هرکس ميگويد ; هوا باراني است ... هوا عاشقانه است
نميداني اينجا چه طوفاني است ! آه هاي شبانه ام ، نفس هاي دَردانه ام چنين کرده اند
بهترين روزهاي عمرم را در شوق بودنت تجربه ميکنم
خدا ميداند اگر باشي چه ميشود
ميخواهم به يادِ من باشي
اگر تو به يادِ من باشي
عين خيالم نيست که همه فراموشم کنند

  • هاروکي موراکامي
مشکلی نیست که عشق ، ناتوان از غلبه بر آن باشد
دردی نیست که عشق ، ناتوان از درمان آن باشد
دری نیست که عشق ، ناتوان از گشودن آن باشد
رودی نیست که عشق ، ناتوان از برپایی پل بر آن باشد
دیواری نیست که عشق ، ناتوان از فرو ریختن آن باشد
گناهی نیست که عشق ، ناتوان از شستن آن باشد
مهم نیست که غم تا کجا ریشه دوانده
تا کجا افق تیره و تار مینماید
گره زندگی تا کجا کور است و بهم پیچیده
اشتباه تا کجا بزرگ مینماید
درک کافی از عشق ، نوشداروی تمام اینهاست
اگر تنها بتوانی چنانکه باید عشق بورزی شادترین و تواناترین موجود در جهان خواهی بود.

  • امت فوکس
نيازمند چيزي بودم که باورش کنم
نگاهت بر من افتاد و باور کردم
خواهان کسي بودم تا باورش کنم
خود و روياهايت را با من تقسيم کردي
و باورت کردم.

اما
آنچه که به راستي نيازمندش بودم
باور کردن خود بود
مرا به دنياي درونت بردي
و با اکسير عشق ياريم کردي
و به برکت توست
که زنده ام ، لمس ميکنم و باور دارم
کسي ، چيزي يا خود را
آري تنها به خاطر وجود توست.

  • جيلين کروز
دوست داشتن
گاهی وقت ها تحمل است
اینکه بتوانی با زخم های زندگی
هنوز سرپا ایستاده باشی

دوست داشتن
گاهی وقت ها ، زندگی ست
همانند سینه ای بدون نفس
از مرگِ
قلب بدون عشق
آگاه باشی

دوست داشتن
گاهی وقت ها
سنگین است
به سان
سنگینیِ لیاقت دوست داشته شدن

و بعضی وقت ها
دوست داشتن
حیاتی دیگر است

زنده نگه داشتن
کسی درون ات
حتی
با وجود این فاصله های دور

  • اُزدمیر آصاف
برای امروز و فردا
عهد میبندم
نهایت شادی را به تو هدیه کنم
عهد میبندم
نه در صداقت تو شک کنم و نه بیاعتماد
بلکه حیات تو را با رشد و ژرفای بیشتری غنا بخشم
عهد میبندم
هرگز تلاش نکنم تا تو را تغییر دهم
بلکه تغییراتی را که خود میپذیری
بپذیرم
و محبت تو را میپذیرم بیآنکه دغدغه فردا داشته باشم
چون میدانم
فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت .

  • دونا پالوک
شاخهي عشق را شکستم
آن را در خاک دفن کردم
و ديدم که
باغم گل کرده است

کسي نمي تواند عشق را بکشد
اگر در خاک دفنش کني
دوباره ميرويد
اگر پرتابش کني به آسمان
بالهايي از برگ در ميآورد
و در آب ميافتد
با جويها ميدرخشد
و غوطهور در آب
برق ميزند

خواستم آن را در دلم دفن کنم
ولي دلم خانهي عشق بود
درهاي خود را باز کرد
و آن را احاطه کرد با آواز از ديواري تا ديواري
دلم بر نوک انگشتانم ميرقص يد

عشقم را در سرم دفن کردم
و مردم پرسيدند
چرا سرم گل داده است
چرا چشم هايم مثل ستارهها ميدرخشند
و چرا لبهايم از صبح روشنترند

مي خواستم اين عشق را تکهتکه کنم
ولي نرم و سيال بود ، دور دستم پيچيد
و دستهايم در عشق به دام افتادند
حالا مردم ميپرسند که من زنداني کيستم

  • شاخهي عشق / هالينا پوشوياتوسکا
من دريافتهام که دوست داشته شدن هيچ
و اما دوست داشتن همه چيز است
و بيش از آن بر اين باورم که آنچه هستي ما را پر معني و شادمانه ميسازد
چيزي جز احساسات و عاطفه ما نيست
پس آنکس نيک بخت است که بتواند عشق بورزد.

  • شادماني هاي کوچک : هرمان هسه
مرا دوست بدار اندکي ولي طولاني

مرا کم دوست داشته باش
اما هميشه دوست داشته باش
اين وزن آواز من است
عشقي که گرم و شديد است
زود ميسوزد و خاموش ميشود

مرا کم دوست داشته باش
اما هميشه دوست داشته باش
اين وزن آواز من است ا
اگر مرا بسيار دوست يداري
شايد اين حس تو صادقانه نباشد.
کمتر دوستم بدار تا ناگهان عشقت به پايان نرسد
من به کم هم قانعم
اگر عشق تو اندک و كم اما صادقانه باشد من راضي ام.
دوستي پايدار و هميشگي از هر چيزي بالاتر است

مرا کم دوست داشته باش
اما هميشه دوست داشته باش
اين وزن آواز من است
بگو تا زماني که زنده اي دوستم داري
ومن نيز تمام عشق خود را به تو پيشکش ميکنم و
تا زماني که زندگي باقي است هرگز ترا فريب نميدهم

مرا کم دوست داشته باش
اما هميشه دوست داشته باش
اين وزن آواز من است
عشق پايدار لطيف و ملايم است و در طول عمر ثابت قدم
با تلاش صادقانه چنين عشقي به من هديه کن
و من با جان خود از آن نگهداري خواهم کرد
عشق صادقانه پايدار و هميشگي است

مرا کم دوست داشته باش
اما هميشه دوست داشته باش
همان گونه که وزن زندگي است

  • کريستوفر مارلو
آن که در کوچه پس کوچه هاي شهر پرسه مي زند ، عشق من است
اينکه هنگام جدايي کجا مي رود اهميت چنداني ندارد
او ديگر نه عشق من است ؛ هرکه مي تواند هم کلامش شود
ديگر به ياد نمي آورد چه کسي صادقانه دوستش مي داشت

در اشتياق عاشقانه ي نگاه ها جفت خويش را مي جويد
وفاداري من به وسعت فاصله اي است که مي پيمايد
به من اميد مي دهد ، سپس ، سبکسرانه مأيوسم مي سازد

چونان تخته پاره اي خوشبخت در ژرفناي وجودش زندگي مي کنم
بي آنکه خود بداند آزادي من گنجينه ي اوست
به اوج عظيم کمال خويش که مي رسد
تنهايي من ژرف مي شود

آنکه در کوچه پس کوچه هاي شهر پرسه مي زند ، عشق من است
اينکه هنگام جدايي کجا مي رود ، اهميت چنداني ندارد
او ديگر نه عشق من است ؛ هرکه مي تواند هم کلامش شود
ديگر به ياد نمي آورد چه کسي صادقانه دوستش مي داشت
و از دور راهش را روشن مي دارد ، تا مبادا پايش بلغزد

  • رنه شار
کدام تکهي جهان
ما را جدا کرد
کدام تکهي جهان
ما را تنها براي چند روز
دوباره به هم ميرساند
تا خطوط تازهي شعر را آواز بخوانيم
تا دوباره پرواز را بياموزيم
تا گذشتهي فراموشکار را
به ياد آوريم
تا دوباره همديگر را
بدرود بگوييم .

  • روز(رزه) آوسلندر