ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دفتر اشعار شاعران خارجی زبان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
به همه آن چيزها که حس ميکني
کمترين اهميتي نده
گفته است بدون تو نمي تواند زندگي کند
تو امّا بينديش
که او در ديــدار دوباره ، تو را به جا خـواهـد آورد ؟
لطفي در حقم کن و زياد دوستم نداشته باش
از آخـرين باري که زياد دوستم داشـتند به بعـد
کم ترين محبتي نديدم

  • برتولت برشت
ازکساني که همه چيز را محاسبه مي کنند بترس
وهرگز قلبت را در اختيار آنها نگذار
آنها حساب عشقي که نثار تو مي کنند را نيز دارند
و روزي آن را با تو تسويه ميکنند

  • آنا گاوالدا
چون رود جاري باش
خاموش درشباهنگام
نترس ازتاريكي
اگر درآسمان ستاره ايست
تو نورش را بازتاب
وگر ابري گذرد از آن بالا
ياد آر كه ازآب است ابر
همچون رود
درژرفاي آرام خويش

  • پائولو کوئيلو
همانام که هستم
نافهميدني
مثل هر اتفاق

کافي بود
نياکان ديگري داشته باشم
تا از لانهي ديگري برخيزم
تا زير بوتهي ديگري
از تخم درآيم

در جُبّهخانهي طبيعت
تنپوشهاي زياديست
تنپوش عنکبوت ، مرغ دريايي ، خوش صحرايي
هر کدام درست اندازه است و راحت
تا زماني که پاره شود

من هم فرصت انتخاب نداشتم
اما شکايتي ندارم
ميتوانستم چيزي کمتر باشم

از راستهي ماهيان ، موران ، انبوه وزوزکنان
پارههاي منظري که باد اين سو و آن سو ميکشدش
کسي ناخوشبختتر
کسي که براي خزَش
براي سفرهي عيد پروار ميشود

درختي گيرکرده در زمين
که حريق به سويش ميشتابد
علفي که جريان رويدادهاي نافهميدني
پايمالش ميکند

آدمي بدذات که زير فلک
براي ديگران خجسته است

و چه ميشد اگر باعث بيم
يا فقط انزجار
يا تنها رحم ميشدم

حتا اگر در قبيلهاي که بايست
زاده نميشدم و
پيشرفتي نداشتم
تا حالا که سرنوشت
بر من رحيم بوده است

ممکن بود خاطرهي لحظههاي خوش
قسمتم نميشد

ممکن بود از ميل به قياس
محروم ميشدم

ميتوانستم خودم باشم ، بي تعجب
و اين يعني
که کاملن ديگري بودم

  • ويسلاوا شيمبورسکا
عشق هرگز نمي ميرد

اگر حتي به زبان فرشتگان سخن بگويم
اگر عشق نداشته باشم
چيزي جز يک سيم مرتعش نيستم
حتي اگر عطيه پيامبري داشته باشم
و دانش آگاهي بر تمامي اسرار را
و جمله شناخت ها را
و حتي اگر ايمان کامل داشته باشم
يار من باش تا کوه ها را جا به جا کنيم

اگر عشق نداشته باشم
هيچ نيستم
عشق صبور است
و سرشار از خير
همه را مي شکيبد
همه را اميد مي بندد
عشق هرگز نمي ميرد

پس از آن که پيامبري ها به پايان رسند
دانش ها ناپديد شوند
زبان ها خاموشي گيرند
در آن هنگام ، ايمان ، اميد و عشق دوام مي آورند
وز اين ميان عشق بزرگ ترين است

  • زبيگنيف پرايزنر
یک روز بارانی
پرنده ای خیس
به بالکن خانه ی من آمد
کوچک و آبی رنگ بود
و مثل شعله ای بی قرار
که پت پت کند
بالا و پائین می پرید
پنجره را باز کردم
و به هوای اینکه شاید داخل شود
جلویش چند دانه برنج پخته گذاشتم
پرنده نگاهی به من انداخت
نگاهی به آسمان کرد
و با یک جست
در رعد و توفانی که به پا شده بود
ناپدید شد
با گم شدن ناگهان پرنده
لرزه ای برق آسا
از اندامم عبور کرد
تو گوئی آنچه خاموش شده بود
نه آن شعله ی خرد
که من بودم.

  • Yu Gian يو جيان
میگویندشاعرکسی استکه واژه ها رابه هم پیوند میزندنادرست استشاعرکسی استکه واژهها او راکم و بیشبه هم پیوند میزننداگر بخت یار او باشداگر شوربخت باشدواژهها اما او رااز هم م ی گ س ل ن د . . .
  • اریش فرید
افسانههای هیمالایایی میگویند
پرندگان سفید زیبایی هستند
که همیشه در پرواز زندگی میکنند
آنها در هوا زاده میشوند.
باید پرواز را
پیش از آنکه سقوط کنند
یاد بگیرند
شاید تو نیز اینگونه به دنیا آمدهای
که زمین زیرپایت مدام خالی میشود
شاید جاذبهی زمین
علیه تو اقامهی دعوی میکند
و احساس میکنی
کسی دیگر هستی.
برای کسی که در دل سقوط زندگی میکند
در آسمانی که زیر آسمان همگان است.


  • جنیفر سویینی
اندیشیدن به تو زیباست

و امید بخش

چون گوش سپردن به زیباترین صدا در دنیا

زمانی که زیباترین ترانه ها را میخواند

اما امید برایم بس نیست

دیگر نمیخواهم گوش دهم

می خواهم خود نغمه سر دهم ...


"ناظم حکمت"
هر چه موهایت بلندتر
عمر من بلندتر است
گیسوان آشفته روی شانه هایت
تابلویی از سیاه قلم و مرکب چینی و پرهای چلچله هاست
که به آن دعاهایی از اسماء الهی می بندم
می دانی چرا در نوازش و پرستش موهایت جاودانه می شوم ؟
چون قصه ی عشق ما از اولین تا آخرین سطر
درآن نقش بسته است
موهایت دفتر خاطرات ماست
پس نگذار کسی آن را بدزدد

"نزار قبانی"