ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دفتر اشعار شاعران خارجی زبان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
تو گفتی که پرندهها را دوست داری

اما آنها را داخل قفس نگه داشتی

تو گفتی که ماهیها را دوست داری

اما تو آنها را سرخ کردی

تو گفتی که گلها را دوست داری

و تو آنها را چیدی

پس هنگامی که گفتی مرا دوست داری

من شروع کردم به ترسیدن .

  • ژاک پرِوِر
گفت پیشم بیا
گفت برایم بمان
گفت به رویم بخند
گفت برایم بمیر
آمدم
ماندم
خندیدم
مُردم .

  • ناظم حکمت
چهقدر خوب است
که صبح بيدار شوی
به تنهايی
و مجبور نباشی به کسی بگويی
دوستاش داری
وقتی دوستاش نداری
ديگر

  • ريچارد براتيگان
یک اتفاق معمولی:

من یک مرد معمولی هستم

تو هم یک زن معمولی هستی

و ما هر دو نیازهای معمولی داریم

نیاز به آب و غذا و کمی هوا

و این که با هم باشیم

و همدیگر را دوست داشته باشیم

واین که خیلی معمولی

بمیریم...

پس چرا سعی می کنی همه چیز را انقدر سخت بگیری عزیزم؟

وقتی که زندگی

تا این حد معمولی است

پس بدترین چیزی که می تواند برای من و تو اتفاق بیفتد

چیزی نیست

به جز

یک اتفاق معمولی!...

  • "شل سیلور استاین"
آه ! ای کاش ، روزی از غریزه ی خرگوشیت رها شوی و بدانی
شکارچیت نیستم،
عاشق توام.


  • نزار قبانی
هنوز خیره شدن در چشمان تو
شبیه لذت بردن ازشمردن ستاره
در یک شب صحرای یست
و هنوز اسم تو تنها اسمی است
در زندگی من
که هیچ کسی نمی تواند چیزی در موردش بگوید
هنوز یادم می آید
رود..رود..غار..غار..وزخم..زخم
وبه خوبی بوی دستانت را به یاد دارم
چوب آبنوس و ادویه ی عربی پنهان
که بویش شبها از کشتی هایی می آید
که به سوی نا شناخته ها می روند
اگر حنجره ام غاری از یخ نبود
به تو حرفی تازه می گفتم.

  • غاده السمان
بعضی آدم ها باران را احساس می کنند
بقیه فقط خیس می شوند

  • باب دیلان
دوست دارم گهگاهی سرم را بردارم و
به جای آن چناری بکارم
تا زیر سایه اش
اندکی استراحت کنم.


  • ناظم حکمت
به سکوتم....

به قوی ترین سلاحم احترام بگذار

طنینش را می شنوی؟

از زیبایی آن چه می گویم لذت می بری؟

  • نزار قبانی
همسرم تا"بیرست" با من آمد
آنجا از ترن پیاده شد
روی سکو ایستاد
و کوچک و کوچک و کوچک شد
شد دانه ای گندم
در یک آبی بیکران
بعد جز رویاها چیزی ندیدم
ترن می رفت
آن چنان که انگار هرگز نمی ایستد...

  • ناظم حكمت