ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دفتر اشعار شاعران خارجی زبان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
بيتو هم ميتوان به دريا خيره شد
زبان موجها روشنتر از زبان تو
بيهوده خاطرههايت را در دلم زنده نکن
بيتو هم ميتوانم دوستت داشته باشم
از چيزهاي بيهوده ميگفتيم
بيهوده ، بيهوده
زماني که باهم بوديم
تو کودکي لوس از عشق
من احمقي حيرتزده از عشق

  • اُزدمير آصاف
این که بر گونه ات فرو می غلتد
اشک نمک سوده ی تو نیست
آرزوهای دل مرده ی من است
که سیاه مست
از پستوی میکده دویده است به بازار
تا به طبل عداوت بکوبد

  • شارل بودلر
سال ها پيش بود
همان وقت ها که تاريکي
خيلي زود بر زمين مي نشست
همان روز ها که باران
نم نم مي باريد
همان وقت هاي
بازگشت از مدرسه ، از کار
که در خانه ها چراغ روشن مي شد

سال ها پيش بود
همان لبخندهايي
که در سر راه به اطرافيان مان مي زديم
فصل ها
حرف کسي را
گوش نمي کردند
روزهايي که
همانند کودکان از معناي زمان بي خبر بوديم

سال ها پيش بود
همان وقت هاي دوستي
که بازي هاي کودکانه مان
هنوز به پايان نرسيده بود
همان روزها که
پاي هيچ توهيني در ميان نبود
و ما هنوز
خيانتي نکرده بوديم

سال ها پيش بود
همان روزها که ترانه ها
اينقدر دردناک نبودند
روزهايي که از جواني مان
مست و سرخوش بوديم
هنوز با همگان آشتي بوديم
هنوز کسي نمرده بود

سال ها پيش بود
کنون ماه آرام و ستاره ها
کهنه شده اند
و خاطرات
ديگر همانند آسمان
از بالاي سرمان گذر نمي کنند

هر آنچه بود ، گذشت
قلب من ، شب را خاموش کن
شب ها هم چنان جواني ام
کهنه و قديمي شده اند
اکنون ديگر ، وقت بيداري ست

  • مورات هان مونگان


  • ترجمه : سيامک تقي زاده
سپيده که سر بزند
در اين بيشهزار خزان زده شايد گلي برويد
شبيه آنچه در بهار بوئيديم
پس به نام زندگي
هرگز نگو هرگز

  • پل الوار
مرگ يک بار رخ نميدهد
زيرا همه ي ما هر روز چند بار ميميريم
هر بار که با آرزوها
علايق و پيوندهاي خود وداع مي کنيم
مي ميريم

  • مارسل پروست
رک بگويم
ميخواهم ببوسمت
چنان با محبت
که براي اولين بار
حس کني که عشق
به سمت من
تعادلش را از دست ميدهد

  • ريچارد براتيگان
مشکلِ اصلیِ من با نقد و نقادی این است:
هرگاه شعری را با رنگِ سیاه نوشتهام
گفتهاند:
اقتباسیست از چشمهای تو!

  • نزار قباني
تنهایی

چیزهای زیادی

به انسان میآموزد

اما تو نرو

بگذار من نادان بمانم . . .


  • ناظم حکمت
ریسمان پاره را می توان دوباره گره زد
دوباره دوام می آورد
اما هر چه باشد ریسمان پاره ای است

شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آنجا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت!



  • برتولت برشت
من آنقدر با تو بوده ام
که از بودن کنار دیگران سردم میشود...

  • پل الوار