ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دفتر اشعار شاعران خارجی زبان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
چهار ماه شیرین

نخست، آوریل با نم نم های بارانش
آغازگر راه برای گل های تازه شکفته است،
پس از او ماه می متبسم،
با مجموعه ای دلنشین تر و گران بهاتر می آید،
سپس کاه ژوئن وارد میشود و برای ما
جواهراتی را بیش از هدیه های دو ماه قبل به همراه می آورد،
عاقبت ژوئیه می آید و با خود ثروتی را می آورد،
که بیش از ثروت های سه ماه گذشته، ارزش دارد.
​رابرت هریک
ترانه ی چمنزار
بی صدا می آیم، بی صدا در هر کجا،
در کنار جاده ی خاکی،
در کنار تپه ی آفتاب گیر،
بسیار نزدیک به نهر پر سر و صدا،
در هر گوشه ی سایه دار،
من بی صدا می آیم، بی صدا در هر کجا.

بی صدا می آیم، بی صدا رد هر کجا،
هرجایی که دری باز باشد،
هرجایی که فقیری سالخورده نشسته باشد،
در هر مکانی که کودکان گرم بازی باشند،
در ماه درخشان و شادی آور می،
من بی صدا می آیم، بی صدا در هر کجا.

بی صدا می آیم، بی صدا در هر کجا،
تو نمیتوانی آمدن مرا ببینی،
و نه صدای زمزمه ی شیرین و آرامم را بشنوی،
چرا که در شب پرستاره،
و زیر نور شاد صبحگاهی،
من بی صدا می آیم، بی صدا در هر کجا.

بی صدا می آیم، بی صدا در هر کجا،
مطبوع تر از گلها،
در ساعات خوش تابستانی،
گاو مهربان شاد است،
و پرنده ی خوشحال دیگر غمگین نیست،
چرا که من را میبیند که بی صدا می آیم، بی صدا در هر کجا.
لی هانت
Wild Flower’s Song

As I wandered in the forest
,The green leaves among
I heard a wild flower
.Singing a song

I slept on the earth
:In the silent night
,I murmured my thought
.And I felt delight

,In the morning I went
,As rosy as morn
To seek for fresh joy
.But I met with scorn


William Blake

ترانه ی گل وحشی
همانطور که در جنگل پرسه میزدم
در لابه لای برگهای سبز،
صدای گلی وحشی را شنیدم
که ترانه میخواند.

بر روی زمین خوابیدم
در آن شب آرام:
افکارم را زمزمه کردم،
واحساس شعف نمودم.

صبح از آنجا رفتم،
به نوید بخشی سحرگاه،
در جستجوی لذتی تازه
اما با تحقیر رو به رو شدم.
ویلیام بلیک
آن شب
شب به آهستگی بر روی زمین حرکت میکرد،
او همچنان بی سر و صدا قدم برمیداشت
تا زمانی که به درختی رسید، و سپس
آن درخت را نیز در بر گرفت و بار دیگر در امتداد چمن های کنار دیوار
دزدکی به مسیرش ادامه داد.

صدای خش خش شالش را شنیدم
آن هنگام که در هر جایی از زمین و آسمان،
و در اتاقی که پنهان شده بودم
سایه ی سیاه خود را می افکند،
اهمیتی نداشت
که او با محیط حارج چه میکند
مهم آن بود که نتوانست شمع مرا خاموش کند.
پس من به شب خیره شدم و او
نیز به طرزی جدی به من خیره شد.
جیمز استفانز
بچه گربه ای سرگرم بازی
بچه گربه را بر روی دیوار تماشا کن،
که سرگرم بازی با برگ های افتاده از درخت است،
برگ های پژمرده ای که با شمارش یک و دو و سه،
در هوای سرد و یخبندان،
صبحی روشن و دل انگیز،
از درخت پیر به زمین می افتد.

بچه گربه را تماشا کن که چگونه راه می افتد،
خم میشود، کش و قوس می آید، پنجه میکشد و جست و خیز میکند،
و هنگامی که طعمه اش را میبیند،
با پرش ببر مانند نیمی از مسیرش را طی میکند،
سپس سرعتش را بیشتر و بیشتر میکند،
و باز هم طعمه را در چنگ می اندازد.
حالا که او در پی شکار سوم و چهارم خود است،
مانند شعبده بازی هندی،
به چنان سرعتی که گویی مشغول انجام شاهکاری است،
بسیار باشکوه نقشش را بازی میکند،
هنوز هزاران طعمه به او خیره اند،
اما برای بچه گربه ی ببری کوچک چه اهمیتی دارد؟
ویلیام وردزورث
همیشه کسانی هستند
که در نهایت دلتنگی
نمی توانیم آنها را در آغوش بگیریم
بدترین اتفاق شاید همین باشد...


"ایلهان برک"
هيچکس سرش آنقدر شلوغ نيست

که زمان از دستش در برود و شما را از ياد ببرد
همه چيز برمي گردد به اولويت هاي آن آدم
اگر کسی به هر دليلي تو را يادش رفت
فقط يک دليل دارد
تو جزو اولويت هايش نيستی

پائولو کوئيلو
دیروز به عشق تو فكر می كردم
از فكر كردن به این فكر لذت می بردم
ناگهان

قطره های عسل روی لبت را به یاد آوردم
و شیرینی حافظه ام را لیسیدم

نزار قبانی

بوسه بر پيشانيت مينهم
در اين واپسين ديدار
بگذار اقرار کنم :
حق با تو بود که پنداشتي
زندگانيم رويايي بيش نيست
با اين وجود گر روز يا شبي
چه در خيال ، چه در هيچ
اميد رخت بربندد
پنداري که چيز کمي از دست دادهايم ؟
گر اينگونه باشد
سراسر زندگاني رويايي بيش نيست

در ميان خروش امواج مشوش ساحل ايستادهام
دانه هاي زرين شن در دستانم
چه حقير
از ميان انگشتانم سر ميخورند
خدايا ! مرا توان آن نيست که محکمتر در دست گيرمشان ؟
يا تنها يکي از آنها را از چنگال موجي سفاک برهانم ؟
آيا سراسر زندگاني
تنها يک روياست ؟
ادگار آلن پو
ترجمه : مستانه پورمقدم
گذشته می گذرد
حال ،طماع است
آینده هجوم می آورد
بهتراست بگویمت
برگذشته چیره شو
حال را داوری کن
وآینده را بیاغاز

مارکوت باگیل