ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دفتر اشعار شاعران خارجی زبان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
کمی با من بنشین

تا در آن نقشه جغرافیایی عشق، تجدید نظر کنیم

بنشین تا ببینیم

تا کجاها مرز چشمان توست

تا کجاها مرز غم های من

کمی با من بنشین

تا بر سر شیوه ای از عشق

به توافق برسیم ...


"نزار قبانی"
روشن است که خسته ام
زيرا آدميان در جايي بايد خسته شوند
از چه خسته ام ، نمي دانم
دانستنش به هيچ رو به کارم نيايد
زيرا خستگي همان است که هست
سوزش زخم همان است که هست
و آن را با سببش کاري نيست
آري خسته ام
و به نرمي لبخند مي زنم
بر خستگي که فقط همين است
در تن آرزويي براي خواب
در روح تمنايي براي نينديشيدن

فرناندو پسوآ
آه اي قلب محزون من
ديدي كه چگونه سودا رنگ شعر گرفت
ديدي كه جغرافياي فاصله را
چگونه با نوازش نگاهي مي شود طي كرد
و ناديده گرفت
ديدي كه دردهاي كهنه را
چگونه با ترنمي مي شود به يكباره فراموش كرد
ديدي كه آزادي لحظه ناب سرسپردن است
ديدي كه عشق يك اتفاق نيست
قرار قبلي است
مثل يك تفاهم ازلي
از ازل بوده
و تا ابد ادامه خواهد داشت

پل الوار
هيچکس تو را به خاطر نخواهد آورد
اگر افکارت را چون رازي در سينه محفوظ داري
خودت را مجبور به بيان آنها کن
به دوستان و همهي آنهايي که دوستشان داري
بگو چقدر برايت ارزش دارند
اگر نگويي فردايت مثل امروز خواهد بود
و روزي با اهميت نخواهد گشت
همراه با عشق

گابريل گارسيا مارکز
تا زماني که زندگي معنا پيدا کند
تا زماني که روياها تحقق يابند
تا زماني که آرزوها به بار نشينند
تا زماني که خواسته ها کامل شوند
آه اي قلب من صبور باش
آه اي روح من تحمل داشته باش
ولي هيچ گاه ، هيچ وقت ، تسليم نشو

تا زماني که شب به صبح برسد
تا زماني که موفقيت با شکست وداع کند
تا زماني که آسمان ابري ، خورشيدش را دوباره پيدا کند
تا زماني که بصيرت اميدش را بازيابد
آه اي قلب من ، صبر را بياموز
آه اي روح من، آرام بودن را بياموز
ولي هيچ گاه ، هيچ وقت ، تسليم نشو

از آنجا که تاريک ترين شب ، روشن ترين فجر را به دنبال دارد
از آنجا که زمستان سفر بهار را سرعت مي بخشد
آه اي قلب من آگاه باش ، آه اي روح من آرام باش
موفقيت تنها فريادي از دوردست است
ولي هيچ گاه ، هيچ وقت ، هرگز تسليم نشو

کران.ک.سينگ
باید باور کنیم
تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خستهای
که در خلوت خانه پیر میشوی...
و سالهایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی میبریم
که تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
دیر آمدن!

  • چارلز بوکفسکی
یک عشق خیلی کوچک بدک نیست
با یک زندگی خیلی کوچک
چیزی که مهم است
بر دیوارها انتظار کشیدن است
من برای همین زاده شدم
زاده شدم تا در خیابان های مردگان گل سرخ بفروشم.

  • چارلز بوکفسکی
شاید تو به اینی که می گویم اعتقاد نداشته باشی
اما وجود دارند مردمانی که
زندگی شان با کمترین تنش و آشفتگی می گذرد
آنها خوب می پوشند
خوب مخوابند
آنها به زندگی ساده خانوادگی شان خرسندند
غم و اندوه زندگی آنها را مختل نمی کند
و غالبا احساس خوبی دارند
وقتی مرگشان فرا رسد
به مرگی آسان می میرند
معمولا در خواب

شما ممکن است باور نکنید این را
اما مردمانی اینگونه زندگی می کنند
اما من یکی از آنها نیستم
اه.....نه....من نیستم یکی از آنها
من حتی به آنها نزدیک هم نیستم
آن ها کجایند و
من کجا

  • چارلز بوکوفسکی
رنجیدم از دوست

خشم را فرا خواندم اما خشم من خاموش گردید

از دشمن آزده خاطر شدم

گفتمش این یکی نه.....خشم من گلی شد دلفریب

  • بلیک
در ترس و دلهره آبش دادم

خنده هایم بر او تابید

دلفریب و نیرنگ آمیز


  • بلیک