۲۰-۰۴-۹۴، ۱۱:۲۲ ق.ظ
روزی که او مرد
لطیف ترین روز سال نو بود
اولین درخشش بهاری حقیقی
اولین روز اعتماد خورشید
دیروز بود انگار
دیشب
یخبندانی بی موقع
به سختی همه ی زمستانها
ستارگان
در بستر آسمانی سخت
بلاتکلیف تاب می خوردند
امروز
روز عشاق است
زمین
خشک و برشته
دانه های برف
پیاپی بر آن ضربه می کوبند
خش خش خاشاک به هوا بلند می شود
کبوتران
تند و تیز
صدایشان در هم می آمیزد
تا سوزش سرما را بسوزانند
کلاغها قار قار می کنند
شلخته
و آزادی شان را در هم می شکنند
هماورانی که شاد بودند و سرزنده
حیران و مبهوتند
به زبان دیگری سخن می گویند
با هم رفته بودند
به میدانی هراس آور
و اکنون
بدون او باز گشته بودند
مردمان نیک گمان
با کوله باری از یخ
ایستاده اند
در خلاء
به انتظار سلامی
به انتظار گرمایی
از امروز
زمین
بدون او روزگار می گذراند
درنگ می کند اما
در تابش پرتو آفتاب
کودکانه
عریان
در آفتابی رنجور
با ریشه هایی بریده
و جای خالی بزرگی
در خاطره اش
لطیف ترین روز سال نو بود
اولین درخشش بهاری حقیقی
اولین روز اعتماد خورشید
دیروز بود انگار
دیشب
یخبندانی بی موقع
به سختی همه ی زمستانها
ستارگان
در بستر آسمانی سخت
بلاتکلیف تاب می خوردند
امروز
روز عشاق است
زمین
خشک و برشته
دانه های برف
پیاپی بر آن ضربه می کوبند
خش خش خاشاک به هوا بلند می شود
کبوتران
تند و تیز
صدایشان در هم می آمیزد
تا سوزش سرما را بسوزانند
کلاغها قار قار می کنند
شلخته
و آزادی شان را در هم می شکنند
هماورانی که شاد بودند و سرزنده
حیران و مبهوتند
به زبان دیگری سخن می گویند
با هم رفته بودند
به میدانی هراس آور
و اکنون
بدون او باز گشته بودند
مردمان نیک گمان
با کوله باری از یخ
ایستاده اند
در خلاء
به انتظار سلامی
به انتظار گرمایی
از امروز
زمین
بدون او روزگار می گذراند
درنگ می کند اما
در تابش پرتو آفتاب
کودکانه
عریان
در آفتابی رنجور
با ریشه هایی بریده
و جای خالی بزرگی
در خاطره اش
تد هیوز