ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دفتر اشعار شاعران خارجی زبان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
پس این است عشق:اسکنه ی مجسمه ساز.و سنگ، که در تمام زندگیاش
حتی یک کلمه بر زبانش نرفتهاست،
ناگهان
زیر آواز میزند.

  • میلان روفوس
عشق، هدیه است...

جاندارُ مجسّم!

حادث میشودُ

تحمیلش نمیتوان کرد.

قلب را لبْریز میکند.

با عقل فهمیده نمیشودُ

به چنگ نمیآید.

مقدّریست که همه چیز را

دگرگون میسازد.



عشق، هدیه است...

تُردترینُ گرانمندترینِ هَر زندهگی.

دوست داشتنُ

دوست داشته شُدن

وَ از نو شناختنِ هر روز.


مارگوت بیگل
[highlight=#ffffff]
[highlight=#fafafa]
[/highlight]
[/highlight]
بی هیچ ملاحظه ای، هیچ تاسفی، هیچ شرمی،
دیوارهایی به دورم ساخته اند،
ضخیم و بلند.
و اکنون با حسی از نومیدی در اینجا می نشینم.
نمی توانم به چیزی دیگر فکر کنم:
این سرنوشت ذهنم را تحلیل می برد -
که من بیرون، چه اندازه کار داشتم.
وقتی این دیوارها را می ساختند،
چگونه ممکن بود متوجه نشوم!
اما هیچوقت از آنانی که می ساختند،
حتی صدایی نشنیدم.
چه نامحسوس مرا از دنیای بیرون گسسته اند.

  • کنستانتین کاوافی
بعضی ترانهها را

می توان

بارها و بارها

گوش داد



بعضی انسانها را

میتوان

بارها و بارها

دوست داشت ..



ایلهان برک

و گفتی که پرنده ها را دوست داری
اما آن ها را داخل قفس نگه داشتی
تو گفتی که ماهی ها را دوست داری
اما تو آن ها را سرخ کردی
تو گفتی که گل ها را دوست داری
و تو آن ها را چیدی
پس هنگامی که گفتی مرا دوست داری
من شروع کردم به ترسیدن.

ژاک پرِوِر
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر برده‏ عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند،
و ضربان قلبت را تندتر میکنند،
دوری کنی.
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
که حداقل یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحتاندیشی بروی.
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن!

  • پابلو نرودا
نهایی
چیزهای زیادی
به انسان می آموزد

اما تو نرو
بگذار من نادان بمانم ...



  • ناظم حکمت
باید باور کنیم
تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خستهای
که در خلوت خانه پیر میشوی...
و سالهایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی میبریم
که تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
دیر آمدن!



  • چارلز بوکفسکی
از برگ های دفترم بیرون بیا
از ملافه های رختخوابم بیرون رو
از فنجان قهوه ام بدر آی
از قاشق شکر
از دگمه های پیراهنم

...
از نخ دستمالم بیرون شو
از مسواکم
از کف خمیر ریش روی صورتم
از همه ی چیزهای کوچک بیرون آی
تا بتوانم کار کنم!


نزار قبانی
قهوه را
در فنجان ريخت
شير را
در فنجان قهوه ريخت
شكر را
در شير قهوه ريخت
با قاشق چايخوري
آن را هم زد
شير قهوه را سر كشيد
و فنجان را زمين گذاشت
بي آنكه با من حرف بزند
سيـ ـگاري روشن كرد
دودش را
حلقه كرد
خاكسترش را در زيرسيـ ـگاري ريخت
بي آنكه با من حرف بزند
بي آنكه به من نگاه كند
برخاست
كلاهش را بر سر گذاشت
باراني اش را
پوشيد
چون باران مي آمد
و رفت زير باران
بي هيچ كلامي
بي آنكه به من نگاه كند
و من سرم را
ميان دستانم گرفتم
و گريستم .


ژاك پرور
جنگ‌های نکبت
وقتی عشق مقصود ما نیست
نکبت
نکبت.
سلاح‌های مفلوک
که کلمه نیستند
مفلوک مفلوک.
مردمان مکنت
که عاشقند و می میرند
مکنت آه مکنت!

میگوئل هرناندز