ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دفتر اشعار شاعران خارجی زبان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
گاهی خوابت را می بينم
بی صدا
بی تصوير
مثلِ ماهی در آب های تاريک
که لب می زند و
معلوم نیست
حباب ها کلمه اند
يا بوسه هایی از دلتنگی ...


توماس ترانسترومر
می توانید درک کنید
آدمی که روز و شب
آرزوی رسیدن به کسی را دارد
که هر روز و شب
جلوی چشمانش است
و نمی تواند به او دست یابد
چه حسی دارد آن آدم ؟

مارگارت آتوود
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمیشود
یک فضای خالی
و حتی در بهترین لحظه ها
و عالیترین زمانها
می دانیم که هست
بیشتر از همیشه
می دانیم که هست
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمیشود
و ما
در همان فضا
انتظار می کشیمُ ..
انتظار می کشیم

چارلز بوکوفسکی
باید باور کنیم تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خسته ای که در خلوت خانه پیر میشوی...
و سالهایی که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه تازه پی میبریم که
تنهایی تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
دیر آمدن!

چارلز بوکفسکی
هر بار که می خواهم به سمـتـت بیایم
یادم می افتد ”دلـتـنـگی" هرگز
بهانه خوبی برای تکرار یک “اشتباه” نیست !

انا گاوالدا
همه چیز درخشان است
چیزی که ما فضایش می نامیم ، فضای جانهای بی شمار
درخشان است راز حرکت در همه ی موجودات ، حتی در ریزترین حشرات
درخشان است قدرت بیان ، حواس انسان
گذر نور ،و بازتاب نور ماه در آسمان غربی
درخشان است هرچه می بینم یا می شنوم یا لمس می کنم
هرچیز و همه چیز


والت ویتمن
돌담에
속삭이는
햇발


[b][i]돌담에속삭이는햇발같이
풀아래웃음짓는샘물같이
내마음고요히고운봄길위에
오늘하루하늘을우러르고싶다.
새악시볼에떠오는부끄럼같이
시(詩)의가슴에살포시젖는물결같이
보드레한에메랄드얇게흐르는
실비단하늘을바라보고싶다.
پرتو های خورشید در دیوار سنگی
در یک دیوار سنگی , مانند نجوای پرتوان خورشید
پایین سبزه ها, مانند لبخند زدن چشمه ی آب
افکارم به
آرامی
روی جاده ی بهاری قدیمی
امروز روز ی که
آسمان را
می خواهند ملاقات کنند

مانند خجالتی که روی گونه های شعر من برخواسته
در شعر قلب من شعر افسون , مانند موجی که خیس است
ارزش واقعی که مانند برق زمرد سبز نسبتا نرم , جاری شده ای
آسمان را میخواهد بپیماید

김영랑
کیم یونگ رانگ
[/i][/b]
تو را دوست می دارم
نمی خواهم تو را با هیچ خاطره ای از گذشته

و با خاطره ی قطارهای درگذر قیاس کنم

تو آخرین قطاری که ره می سپارد

شب و روز در رگ های دستانم

تو آخرین قطاری

من آخرین ایستگاه
تو را دوست دارم

نمی خواهم تو را با آب... یا باد

با تقویم میلادی یا هجری

با آمد و شد موج دریا

با لحظه های کسوف و خسوف قیاس کنم

بگذار فال بینان

یا خطوط قهوه در ته فنجان

هر چه می خواهند بگویند

چشمان تو تنها پیش گویی است

برای پاسداری از نغمه و شادی در جهان



نزار قبانی
این جا گویی
صدای
انسان هرگز به گوش نخواهد رسید
تنها
بادهای عصرِ سنگی
بر دروازههای سیاه می کوبند.
این
جا گویی در زیر این آسمان
تنها من زنده ماندهام
زیرا
نخستین انسانی بودم
که آرزوی جام شوکران کردم
هميشه فردايي نيست تا زندگي فرصت ديگري براي جبران اين غفلتها به ما دهد

کساني را که دوست داري هميشه کنار خود داشته باش
و بگو چقدر به آنها علاقه و نياز داري

مراقبشان باش


گابريل گارسيا مارکز