ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
ســــ ـــ ـــخت است...
سخت است درک کردن دخــــ ـــــتری که غــ ـــم هایـــــ ـش را خودش میـــ ــداند و دلش ...
که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش ...
بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش ......
و هیــــــ ـــــــــ ــــــچکس جز همان دختـــــ ـــــر نمیــ ـــداند چقدر تنهاســ ـــــت ...
که چقدر میـــــــــ ـــــــ ـــــترسد ...
از باخـــــــــ ــــــــتن ...از اعتــــ ــــــ ــــــمادِ بی حاصلش ...
از یــــــ ـــــــــ ــــــخ زدن احساس و قلبــــــ ـــــــ ــــش ...از زندگــــــ ـــــــــــ ــــــی ...


میگی مهم نیست …
اما وقتی اسمشو می شنوی
داغ دلت تازه میشه !
میگی مهم نیست …
اما تا بهش فکر می کنی ،
اشک توی چشمات جمع می شه !
میگی مهم نیست …
اما در تنهایی همش باهاش حرف می زنی !…
میگی مهم نیست …
اما بعضی وقتا دستت میره رو شمارش …
که زنگ بزنی ، نزنی ، بزنی ، نزنی !
میگی مهم نیست …
اما دلت میخواد بازم بهش فکر کنی !
میگی مهم نیست …
اما دلت واسه صداشو خنده هاش لک زده !
میگی مهم نیست …
اما شبا تا صبح خوابت نمی بره ،
با خودت میگی یعنی داره چیکار میکنه !
میگی مهم نیست …
اما میدونی چقدر " مهمه " !
می دونی خیلی دوسش داری !
میگی مهم نیست …
بگو مهمه ؛
اما …
اونی که باید باشه نیست !
مـثـل آن مســـــــجــــد بین راهـــــــــی تــنهــــــــایم...
هر کس هم کــه می اید مـــی شکند...
هـم نـمـازش را هم دلــم را...
و مـی رود...
گاهی وقتهــــــــــــــا باید رفت تا . . .
برای تا ابد ماندن باید رفت …
گاهی به قلب کسی …
گاهی از قلب کسی
اما گاهی برای بودن باید رفت...
ماندن همیشه خوب نیست...
رفتن هم همیشه بد نیست...
گاهی رفتن بهتر است...
گاهی باید رفت...
باید رفت تا بعضی چیزها بماند...
اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت...
اگر بروی شاید با دل پر بروی
اگر بمانی با دست خالی خواهی ماند....
گاهی باید رفت و بعضی چیزها را که بردنی ست با خود برد،
مثل یاد،
مثل خاطره،
مثل غرور...
و آنچه ماندنی ست را جا گذاشت،
مثل یاد،
مثل خاطره،
مثل لبخند...
رفتنت ماندنی می شود وقتی که باید بروی،
بروی!
و ماندنت رفتنی می شود وقتی که نباید بمانی،
بمانی!
شاید گاهی باید رفت و
گذاشت چیزی بماند که نبودمان را گرانبها کند...
نمیدانم...
شاید باید سر به زیر رفت...
هر چند با اندوه!
شاید باید با لبخندی بر لب رفت
هر چند باری سنگین بر دل و دوش...
رفتن همیشه بد نیست...
هرچند شکسته...
شاید باید آنگونه بروی که دیده شوی و
حضورت مثل لمس بال یک پروانه
حس شود....
شاید باید آنگونه رفت که هیچ نگاهی نتواند انکار کند و
هیچ دلی نتواند ...
حـــــــــــــــــــال باید رفت،
فقط باید رفت ...
شاید وقتی بروم همه ی چیز هایی که باید بیایند،
بیایند...
گاهی وقتهــــــــــــــا باید رفت تا . . .
برای تا ابد ماندن باید رفت …
گاهی به قلب کسی …
گاهی از قلب کسی
اما گاهی برای بودن باید رفت...
ماندن همیشه خوب نیست...
رفتن هم همیشه بد نیست...
گاهی رفتن بهتر است...
گاهی باید رفت...
باید رفت تا بعضی چیزها بماند...
اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت...
اگر بروی شاید با دل پر بروی
اگر بمانی با دست خالی خواهی ماند....
گاهی باید رفت و بعضی چیزها را که بردنی ست با خود برد،
مثل یاد،
مثل خاطره،
مثل غرور...
و آنچه ماندنی ست را جا گذاشت،
مثل یاد،
مثل خاطره،
مثل لبخند...
رفتنت ماندنی می شود وقتی که باید بروی،
بروی!
و ماندنت رفتنی می شود وقتی که نباید بمانی،
بمانی!
شاید گاهی باید رفت و
گذاشت چیزی بماند که نبودمان را گرانبها کند...
نمیدانم...
شاید باید سر به زیر رفت...
هر چند با اندوه!
شاید باید با لبخندی بر لب رفت
هر چند باری سنگین بر دل و دوش...
رفتن همیشه بد نیست...
هرچند شکسته...
شاید باید آنگونه بروی که دیده شوی و
حضورت مثل لمس بال یک پروانه
حس شود....
شاید باید آنگونه رفت که هیچ نگاهی نتواند انکار کند و
هیچ دلی نتواند ...
حـــــــــــــــــــال باید رفت،
فقط باید رفت ...
شاید وقتی بروم همه ی چیز هایی که باید بیایند،
بیایند...
دست خودم نیست
اینجا که می آیم تو را که نفس میکشم ..
واژه ها همیشه حرف دارن برای گفتن از تو
تقصیر توست که حضورت اینهمه حرارت دارد
تقصیر توست که نبض احساسم را به حرکت وا می داری
دست خودم نیست ..
نمی توانم تنهایت بگذارم
نمی توانم دست از تو بشویم و بروم پی کار خودم
نمی توانم تو را سکوت کنم
کاش جور دیگر بود ای کاش میشد ..
کاش شانه هایت اینهمه تسکین خیالهایم نبود
کاش خوابهایت ، توی شبهای من اینهمه بیداد نمی کرد


دست خودم نیست ..
ای غریبه باهاش دعوا نکن...
سرش داد نزن...
باهاش قهر نکن...
دوسش داشته باش...
اون...؟
بخاطر تو.. از من گذشت ...
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﮕﻢ : ﺷﺐ ﺧﻮﺵ !
یعنی اینقـــدر از دستت شاکیم
که نگو و نپــــــــــرس !!
پاشو بیـــــــا آرومم کن ...
نه اینکه بگی باشـه !
باشه .. شب خوش !
ﺑﻔـــﻬﻢ
...
میدانی تنهایی کجایش درد دارد !!؟

انکارش ...
[b][b]هوا بارانیست!!!!
ﻭﻟﯽ ﺷﯿﺸﻪ ؛ ﭼﺮﺍ ﺑﺨﺎﺭ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﯼ ؟
ﻧﺘﺮﺱ ؛ ﺭﻓﺖ … ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯾﺖ ﻧﻤﯽ
ﻧﻮﯾﺴﻢ
[/b][/b]