ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
برای آن زمانی که پاکتر و معصوم تر بودم
برای همان دخترکی که بزرگترین اشتباهش شاید خوردن
خوراکی هایی بود که مادر گفته بود خوردنشان خوب نیست
و بیمارش میکند
دلم برای دختر بچه درونم تنگ می شود
چشمانم را میبندم و به گذشته ها سفر میکنم
به آن زمانی که آخر همه بازی ها لبخندی بود و بدرودی تا فردا
با دلی شاد و لبی خندان به خانه میرفتم
و برای بازی های فردا لحظه شماری میکردم
با صدایی بلند که نمی دانم چیست چشمانم را می گشایم
همه اش رویا بود
خبری از آن دختر بچه شاد و خندان نیست
از بازی های امروزه خسته ام برای تمام شدنشان دعا میکنم
اما بازی ها را پایانی نیست
و دیگر خنده ای بر لب نیست و امیدی برای فردا...
امشب دلم می خواست تمام کوچه های "دروس " را تا بالای " احتشامیه " خلاف جهت آب جوی ها - قدم بزنم 
و یک نفر برایم تعریف کند که چطور "قیاس" می تواند مفهوم پیدا کند 
در یک دنیای افلاطونی و فکر کنم به کلمه ی """دلتنگی """که در هیچ زبانی معادل فارسی ندارد و قشنگترین اتفاق بد دنیاست. 
چه حس بی کلامی است دلتنگی! 
پر است از سکوت که انگار بعد چهارم آن است و وقتی میآید 
زندان سه بعدی بودنش را میشکند و بعد حس آشنای یک جور خلسه ی غریب ...!
.
.


"پدرام رضایی زاده"
دلتنگم،
مثل مادر بی سوادی
که دلش هوای بچه اش را کرده
ولی بلد نیست شماره اش را بگیرهzapszaps
دلتنگم مثل خودم که کسی را ندارم حتی خودم را
دلتنگم مثل خودم که سر بر دیواری می گذارم ونادلیل می گریم
دلتنگم مثل خودم که از زندگی محروم کردم
دلتنگم مثل هیچکس،فقط مثل خودم
سکوت گورستان رامیشنوى؟
دنیا ارزش دل شکستن را ندارد ...
میرسد روزی ک هرگز در دسترس نخواهیم بود ...
خاک آنتن نمیدهد ک نمیدهد...!
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟
ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ
ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ
ﻋﻤﯿﻖ
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ
بودن را
ﺑﭽﺶ
ﺑﺒﯿﻦ
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ
ﻭﺑﺎﺗﮏ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ لبخند بزن
انسانها آفریده شده اند که به آنها عشق ورزیده شود
و اشیاء ساخته شده اند که مورد استفاده قرار بگیرند؛
دلیل آشفتگی های دنیا این است که:

به اشیاء عشق ورزیده می شود و

انسانها مورد استفاده قرار می گیرند...........

" نلسون ماندلا"
این روزها منم و منم و من ...

و خدا ...

و شادم به وسعت دنیا....

شکر...

شکر...

شکر...
کاش آدمها بدانندبافراموش کردنشان چه دلهایی رانابودمی کنند
دغدغه خود را در آغوش بگیر

و بخواب 

هیچ کس آشفتگیات را شانه نخواهد زد 

این جمع پر از تنهایی است ...
مواظبمـــ باشید ....!!

دستــــــ هایمــــ را بگیرید 

می گــــــویند آلزایمــــر گرفته امـــ....!

اما مــن فقــــــط ،

دنیایتـــــان را دیگر نمی شناسمــــ !
هیچ کس تنهایی ام رانمی فهمد افسوس