ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻻﻍ ﻫﻢ
ﺍﻻﻍ ﺗﺮ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﺯﺭﻧﮕﯽ ﯾﻌﻨﯽ
ﭼﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺣﻘﺶ ﻟﻄﻔﯽ ﻣﯿﮑﻦ

ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺑﻬﻢ ﻧﺨﻨﺪﻩ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ

ﻣﻦ ﻭ ﺯﺭﻧﮕﯽ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﺬﺍﺭه




باید بد جنس باشی ...!!! تا عاشقت باشند ...!!!
باید خیانت کنی ...!!! تا دیوو نه ات باشند ...!!!
باید دروغ بگی ...!!! تا همیشه تو فکرت باشند ...!!!
باید هی رنگ عوض کنی ...!!! تا دوستت داشته باشند ...!!!
اگه ساده ای ...!!! اگه باوفایی ...!!! اگه یک رنگی ...!!!
همیشه تنهایی ...!!!
یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه...


بدی هاش یادت میره....


نامردیش یادت میره...


بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره...


وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره...


فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه...!!!


همین.
من استاد لبخند شده ام
درد میکشم با لبخند :)
هیچ ارتفاعی بالاتر از افتادن ازچشم یه ا ردیبهشتی نیست
هه چه خیانت قشنگی
تهیه کننده دوستم
کارگردان و بازیگر عشقم
تماشاگر خودم :(
هیچ وقت

به خاطر اینکه همرنگ جماعت بشی

نقاب به صورتت نزن

شجاع باش !

خاص باش !

خودت باش !
چه عجب چیزی گفت:
چه شکر حرفی زد
گفت:من تنهایم هیچکسی اینجا نیست
گفت:اگر گریه به دادم نرسد میشکنم
همه چیزهای رفته برمیگردن د
اما
درست زمانی که یاد گرفته ای بدون آنان زندگی کنی
[highlight=#010101] [/highlight]
درست زمانی که بی خیالشون شدی......