ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
بیا باهم

رفت و آمد نکنیم!

مثلا

وقتی می آیی

نرو...!
اشـتباه من بود

کسی را پاشویه می کردم که

در '' تـب '' دیگری می سوخــت...!
شاید بگذرم از تو ..

اما حساب لب هایت از تمام تو جداست ..
الکی است مگر؟؟
من از آن لب ها دوستت دارم شنیده ام ..!!
لحظاتی هست که هیچ چیز این زندگی قانعت نمی کند
و فقط و فقط نیاز به اندکی مردن داری !
جستجو میکنم در تنهایی قلبم تا شاید قلبی تپنده برای خود بیابم اما نمیدانم این جستجو بی فایده است
مهلت بده میروم !
فقط پآیت رآ بردآر تآ غرورم رآ جمع کنم !
تنهآ در خلوت اتآق بآ هر چیز میشود حرف زد
بآ میز ، بآ دفتر تلفن ، بآ گل هآی شمعدآنی....
بآ هر چه که هست
امآ من دیوآنه ام!
میآن این همه هست ،
بآ تو حرف میزنم که نیستی!
"رفتن" !

رفتن که بهانه نمیخواهد ،

یک چمدان میخواهد از دلخوریهاى تلنبار شده

و گاهى حتى دلخوشیهاى انکار شده ...

رفتن که بهانه نمیخواهد 

وقتى نخواهى بمانى ، 

با چمدان که هیچ بى چمدان هم میروى !

"ماندن" !

ماندن بهانه مى خواهد ،

وقتى بخواهى بمانى ،
حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد خالى اش مى کنى و باز هم میمانى ...
میمانى و وقتى بخواهى بمانى ، نم باران را رگبار مى بینى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت !آرى ،
آمدن دلیل مى خواهد
ماندن بهانه
و رفتن هیچکدام ....
مگه ميشه فراموشت كرد رفیق

وقتى فندك يادگاريت سيـ ـگاريم كرد
دوست داشتن های پر دلیل را
دوست نداشته ام..
مثلا این ها که می گویند
عاشق چشمانش شدم
یا دیگری می گوید
عاشق شانه هایش..
یا چه می دانم هرچه!
اصلا معنی ندارد
وقتی کسی می گوید چرا دوستش داری؟
باید نگاهش کنی ،
لبخند بزنی ،
و بگویی
چون
دوستش دارم ...