ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
اخ كه چه بگويم به اين دنيا كه داره با همه بد تا ميكنه......اي خدا اسمانت چه مزه اي است من كه همش زمين خوردم..
درد ها فراموش ميشوند اما هم درد ها هرگز ..من بودن انهايي را ميخواهم كه حتي يادشان زندگي را زيبا ميكند....پس هميشه باش..
سردش بود دلم را برايش سوزاندم گرم كه شد با خاكسترش نوشت خدا حافظ...
گفتم خدايا سوالي دارم !گفت: بپرس! پرسيدم چرا وقتي شادم همه با من ميخندند ولي وقتي ناراحتم كسي با من نميگريد؟
جواب دد: شادي را براي جمع كردن دوست افريدام ولي غم را براي انتخاب بهترين دوست.
من کینه ای نیستم ....

فقط نمی دانم که چرا وقتی سخن از نامردی ها می شود

کینه ای می شوم
با همه سادگی‌ام حسی از بخشیدن در وجودم نیست. می خواهم ببیخشم

ولی ....

جواب قلب بی گناهم را چگونه بدهم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چه رسم جالبیست!!!!
محبتت را می گذارند پای احتیاجت ....
صداقتت را می گذارند پای سادگیت ....
سکوتت را می گذارند پای نفهمیت ....
نگرانیت را می گذارند پای تنهاییت ....
و وفاداریت را پای بیکسیت ....
و آنقد تکرار می کنند که خودت باورت می شود
که تنهایی و بی‌کس و محتاج!!!!
[عکس: 1259002350_salam1.jpg]

"دیوار" که باشی
عاشقِ کسی می شوی
که یادش نیست
کِی، کجا
به تو «تکیه » داده است...
هی فلانی... عاشقانه های مرا به خودت نگیر، مخاطب من، معشوقه ایست که وجودش را به دنیایی نمیدهم...
چَشم هایت
برایم
مثل همین
خانه ی مادر بزرگ است
هزاران در هزار
قصه دارد
وقتی سردم میشود
کافیست حریر نازک خیالت را دور تا دور خودم بپیچم؛
تا ابد گرم گرمم...
برایت چای می آورم....
میدانم خسته ای.....
حق داری...... سخت است آسمان و ریسمان بافتن برای دختری که به این سادگیها "خر" نمیشود...!!!!