ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
شبها وقتی می خوای بخوابی میبینی كسیو نداری !!!

كه بهت فكر كنه,!!

اینجاست كه :

... میفهمی برخلاف شلوغیه درونت!! چقدر تنهایی!
در حسرت دیدار تو ام گفتم تا بدانی
از من تا تو صد سال راه است و جدایی
حال شب است و غم و تنهایی
افسوس که نیست برایمان هیچ راه وصالی
بآورتـــ بِشَود یآ نـﮧ
روزﮮ مـﮯ رسُد کـﮧ دِلَتــ برآﮮ هیچ کَس؛
بـﮧ اَندآزه ﮮ مَـטּ تَنگــ نَـפֿوآهَد شُد
برآی نِگآه کَردَنمـــ
כֿـَندیدنم
ـــاَذیتـــ کردَنمــــ
برآی تَمآم لَحظآتـﮯ کـﮧ دَر کـ ـنارَم دآشتی
روزﮮ خوآهد رسید کـﮧ در حَسرَت تِکرآر دوبآره مَـטּ خوآهـﮯ بود
می دآنم روزﮮ کـﮧ نبآشَم "هیچکَس تکرآر مـטּ نخوآهد شُد"
•●بـﮧ آغــ ـــ ـوشـ تــُو محتاجـــمْــ ـ براۓ حس ِ آرامش

·•●براۓ زندگـِـِے با تـِـِو پر از شوقـِـِمْــ ـ ، پر از פֿـِـِواهش


·•●بـﮧ בستاۓ تو محتاجمْــ ـ براۓ لمس ِ פֿوشبـפֿتے


·•●واسـﮧ تسڪینـﮧ قلبـِـِــ ـے ڪـِـِـﮧ براش عاבت شده سـפֿتـِـِـِـِے


ـ·•●بـﮧ چشمـِـِاۓ تــُو محتاجـــمْــ واسـﮧ تعبیر این رویـــِـِـِـِـِـِـِـِـ ـــا


·•●ڪـﮧ بازمْــ ـ میشـﮧ عاشق شد تو این بے رحمـِـِـِـِـِـِـِ ـِ ـِـِـِـِـِے ِ בنیا


·•●بـﮧ لبـפֿندـ تـِـِو محتاجـــمْــ ـ ڪـﮧ تـِـِـِـِنـها בلـפֿوشیمْــ ـ باشـﮧ


·•●بذار בنیاۓ بے روحمْــ ـ بـﮧ لبـפֿند تـِـِو زیبـِـِا شـﮧ


·•●بـﮧتــُو محتاجـــمْــ و باید پناهـ هق هقمْــ ـ باشے


·•●همیشـﮧ آرزومْــ ـ بوבه :

·•●همیشـﮧ عاشقمْــ ـ باشے ...
دنیا بازی*هایت را سرم در آوردی...

گرفتنی*ها را گرفتی*...

دادنی*ها را " ندادی "...

حسرت*ها را کاشتی...

زخم*ها را زدی ...

دیگر بس است...

چیزی نمانده ...

بگذار آسوده بخوابم ...

محتاج یک خواب بی* بیدارم..
دنیا را بد ساخته اند

کسی را که دوست داری تو را دوست نمی دارد

کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داری

اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد

به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسند

و این رنج است. زندگی یعنی این ....
به روی زندگی دو خط زرد می كشم

و چشم عاشق تو را كه گریه كرد می كشم

تو رفتی و بدون تو كسی نگفت با خودش

كه من بدون چشم تو چقدر درد می كشم
آدم برفی هم که باشی
دلت میخواهد کسی در آغوشت بگیرد
دلت میخواهد یک نفر کنارت باشد
تا گرمت کند ، تا آرامت کند
مهم نیست آب شدن ، نیست شدن
مهم آن آرامش ست...
حتی برای چند لحظه!!
او رفت...

و میدانم...
روزی فرا خواهد رسيد که...
قرعهء فال، به نام من ِ ديوانه زنند...

اين روزها...
در خلوتگاه اين دل ِ غمگينم...
دردی غريب احساس میکنم...

گويی سرپنجهء مرگ...
در گريبانش چنگ انداخته است...

چه کسی میداند؟...
شايد شیرین ترین روز، نزديکتر شده باشد...
دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام

آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام

دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست

آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست

از تو دلگیرم که نیستی کنارم ..

من دارم می*میرم تو کجایی من باز بی قرارم

میدونی جز تو کسی رو ندارم ..

باورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم