ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
تو کجایی سهراب؟
.
آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند... وای سهراب کجایی آخر؟
... زخم ها

بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند ! تو کجایی سهراب؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند, همه جا سایه ی دیوار زدن ! وای سهراب دلم را کشتند
سهراب گفتی چشم ها را باید شست.........شستم ولی
گفتی جور دیگر باید دید...دیدم ولی...................
گفتی زیر باران باید رفت....رفتم ولی...........
او نه چشم های خیس و شسته ام را دید
نه نگاه دیگرم را
او هیچکدام را ندید!!!!!
فقط در زیر باران به طعنه ای خندید و گفت :دیوانه ی باران ندیده!!!!!!!!!!!!!!!!!
ڪاشـــــ فقط بوבـے
وقتـے بغض مـےڪرבم!
بغلم مـےڪرבـے و مـےگفتـے...
ببینمـــــ چشمـــــاتو
منـــــو نگاه کـטּ...
اگه گریـ ـہ کنـے قهـــــر مـےڪنم میرمـــــا!!
صبرکن سهراب!گفته بودی قایقی خواهم ساخت،

دورخواهم شد ازاین خاک غریب، قایقت جادارد؟ من هم ازهمهمه ی اهل زمین دلگیرم
[highlight=#3e3e3e][عکس: 16.jpg]



دوستـَت دارَم را
آرام بـنویـس!
زیـر فـشار ِ ایـن اعتـراف
کاغَـذ هـَم مـُچالـه می شـَوَد ...
[/highlight]
سخـــــــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم








کــ ــه دیــدم مترسکـــــ


بـه کــلاغ میــ ــگویــد:


هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن


فقـــط تنهــام نــذار!!
یادت هست سهراب گفته بودی...
قایقی خواهم ساخت....
قایقت جا دارد من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم!!
[عکس: deborah_mihanblog_com_f7m9dh_1.jpg]
همیشه در سختی ها به خودم می گفتم

” این نیز بگذرد ..”

هنوز هم می گویم ..

اما حال می دانم آنچه می گذرد عمرِ من است ، نه سختی ها
خوب منو دور بزن...

سرت که گیج رفت، اون وقته که میفتی جلو پای خودم...!
چه دنیای ساکتی!
دیگر صدای قلبها غوغا نمیکند...
بی گمان همه شکسته اند.....