ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
اما هستند ...


هنوز هستند پسرانی که بوی مردانگی می دهند
می شود روی حرف و قول هایشان حساب کرد ...
""لمس نشده اند""


هنوز هم هستند ! نادرند ! کمیاب اند ! پاک اند !
هنوز آدم هایی از جنس فرشته پیدا می شود / هستند !
کمیاب اند !اما هستند ..
فرشته در بی خبری است!


او چه می داند از جنون و خشم ....
از درد، از گناه، از خون و مرگ !!


معصومیت از انسانیت دور است، ضد انسانیت !!


معصوم انسان نیست
گاهی مردها هم باکره اند ...
باکره بودن، غفلتی شیرین است:
اما ...........


آن هم تمام می شود !!!
اگر روزی داستانم را نقل کردی:
بگو بی کس بود اما کسی را بی کس نکرد
بگو تنها بود اما کسی را تنها نگذاشت
بگو دلشکسته بود اما دل کسی را نشکست
بگو کوه غم بود ولی کسی را غمگین نکرد
و
شاید بد بود اما
بدی کسی را نخواست...!
من رابــطه هایی را دوســت دارم که دو طــرفه اند...
هــر دو می‏کوشــند برای ادامــه دار شــدنش...
.
.
هــر دو خطــر می کنــند...
هــر دو وقــت می گــذارند...
هــزینه می کنــند...
هر دو برای یک لحظــه بیــشتر، در کنــار هــم بــودن
با زمــان هــم می‏جنــگند...
من عاشــــق رابطــه‏های دو طــرفــه‏ام.
رابطه هــایی که بــرای هر دو طرف ادامــه ‏اش،
با ارزش‏تــرین چــیز دنــیاست.
بــــرای هــــر دو...!
مُهم نیست ..
کِه تـو بآ مـَن چـِه میکُنـی ..
بیا ببیــن .. بـَرای تـو ...
مـَن بآ خـودم چـِه میکُنـم . .!
ترکــت می کنم تا هر سـه راحت شویم
.
مــن ، تـو ، رقـــیبم
.
مـن از قیــد تــو
.
او از قیــد مــن
.
و تـــــو از قــید خیــانــت !!!
[b]نشانی ام عوض نشده ؛ هنوز در همین خانه ام...!
فقط دیگر زندگی نمی کنم ...!
[/b]
وقتی دیر رسیدم...

با دیگری دیدمت ...


فهمیدم گاهی ...


( هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدن است.)
مرد است دیگر...
گاهی تند میشود و گاهی عاشقانه میگوید


مرد است دیگر...
غرورش آسمانو دلش دریاست تو چه میدانی از بغض گلو گیر کرده یک مرد...؟
تو چه میدانی از چشمانت که دنیای او شده است...؟
تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبر دارد و بالشش...؟


"مرد" را فقط "مرد" میفهمد و "مرد"..
مرد است دیگر ...


خود را مجاز می‌داند
که وقتی خواست عاشقانه با تو بازی کند ...
و وقتی خواست به تندی، به عروسکش بخندد و بگوید:


مرد است دیگر....