ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
بـاران که می‌بارد...باید آغـوشی باشد...پـنجره‌ی نیمه بازی...موسـیقی باران...بوی خـاک...سـرمای هوا...
[align=-WEBKIT-AUTO]
همه جا هستی!
در نوشته هایم، در خیالم، در دنیایم
تنها جایی که باید باشی و ندارمت کنارم است...
[/align]
آدم برفی از خجالت آب شد...

وقتی که دید....

کودک گرسنه ای به هویج دماغش زل زده ...

وقتی تند تند غر میزنم و سکوت میکنی بعد
سرمـــو میارم بالا و تــــو فقط نگام میکنی ..
و میگـــــی :
.
" ای جــــونم قیافشو "...
بعد هر دو میخندیم...
.
.
.
.
همون لحظه ست که ..
تو دلم میگم :
.
.
"خــــــــدایا ازم نگیـــــرش "...
یکی بود
یکی دیگه هم بود
از بد شانسی
چندتا دیگه هم "یواشکی" بودن...
مــرد گریه نمیکنــد ، مــرد نمی شکند…
فقط سیـ ـگاری روشن می کند
آرام بی صدا ، لابه لای دود می میرد
گاهی چقدر دلم هوس شیطنت میکند... ازهمان شیطنتن هایی که حرف توپشت بندآن باشدکه بگویی: مگه دستم یهت نرسه...
دستت درد نکند...

که دانه هایِ بافتنی ِ خوش طرح ِ دوستی مان را

دانه...

دانه...

حالا که بُهبُهه ی ِپاییز است

تا دانه یِ آخر شکافتی!!!
روزگار عجیبی ست

من به تو معتادم

تو مرا ترک می کنی!!!

ٲعـوذُ بِـاللّــه مِـن شَـر چشمــــآنت
کہ هـر پلک زدنت سجده واجب دارد... !!