ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار -کشتی و هواپیما:
تا یک لقمه بیشتر بخورم…
یادت هست؟
شدی خلوان-ملوان-لوکوموتیوران
میگفتی بخور تا بزرگ بشی
اقا شیره بشی…
خانوم طلا بشی…
و من عادت کردم هر چیزی را
بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم.
حتی بغض هایم را…!!!
خیالی نیست...
میان این همه نا اهلی
اگر،اهلی چشمانت شوم که عجیب نیست
عجیب این همه تنهاییست
بعد از اهلی شدن..
باهمه بوده است!!..عجب هرزه ایست...این تنـــــــــــــهايــــــــــــــی
- برای خودم دعا می کنم تا آرام باشم ،وقتی توفان می آید، همچنان آرام باشم تا توفان از آرامشم آرام بگیرد.
 - برای خودم دعا می کنم تا صبور باشم ،آنقدر صبور باشم تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون کنار بروند و خورشید دوباره بتابد. برای خودم دعا کنم تا خورشید را بهتر بشناسم.
- برای خودم دعا می کنم تا سر سفره ی خورشید بنشینم و چای آسمانی بنوشم.
- برای خودم دعا می کنم تا همه ی شب هایم ماه داشته باشد،چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است.
- برای خودم دعا می کنم تا همیشه جلوی پایم را ببینم و خسته نشوم، باید درست نفس بکشم و حواسم به قلبم باشد هر چند وقت یک بار قلبم را به فرشته ها نشان دهم و از آنها بخوام قلبم را معاینه کنند تا هیچ چیزی در هیچ ناکجایی سینه ام را آلوده نکند.
باید پشت پنجره آسمونی ام بنشینم تا خداوند رد بشود، و صدایش کنم، بگویم خدایا هر وقت می بینمت از درد رها می شوم ،من آغوش گرم تورا می خواهم ،نگاه مهربانت را از من دریغ نکن ،از او می خواهم به من نفس ، دعا، دست، اشک، راه، روشنایی، لبخند، مهر، شعر، کلمه، شادمانی و عشق بدهد.
 
نه اینــــــکه زانو زده باشم!!
نـــــــــــــــــــــه!!
فقط تنــــــــــهایی سنگین است...!!
هیچ هم سکوت،نشانه ی رضایت نیست...!!
شاید کسی داردخفــــــــــه می شود..
پشت یک بغـــــــــــض!!
نسخه ي درد هاي ما يكي است

هفت كيلو وزنت را كاهش بده
فشار ت مي آيد روي دوازده ..!
روزي سه بار تلقين :  " خدا با توست ! "
گرُ نگير ، 
دندان فشردن هاي افراطي  ممنوع
تيتر روزنامه ها را فاكتور بگير
صداي اخبار را بلند كن و به دروغ هايش بخند
امتحان فردا تستي است
گزينه اي از صندوق ها در مي آيد
پُر مايه 
كه ياران ه زيادي به تو داده
پس تنها نيستي ، همراه اول از دهك آخر است
ماهانه به تو لبخند مي دهد
خانه ي مهر ، خشت آخرش گذاشته شد 
سفره ات سبز است و موج ، 
ماهي به تورت مي ريزد ، با اسانس نفت
بخاري ها داغ و آتش به راه.. 
مدرسه باز نيست
زمستان بي برف قشنگتر است 
به يُمن غبار عرب ، فردا تعطيل 
بنشين و با كودكت برنج هندي فرو بده
 با يك تكه نان 
نان...
راستي ديروز در صف سنگك جواني سكته كرد..!
!!!
داشتم مي گفتم ؛
لوس نشو ، قدر بدان زندگيِ شيرين را
به خودت برس ، 
دنيا ارزش هيچ غمي را ندارد!!
...

ثمين رضوي...

پ ن: زندگي با طعم بالزاميك تلخ موجود است
حالم خوب است اما...
دلم تنـــــــگ آن روزهایی شده..
که می توانستم از ته دل بخنــــــــــدم
پر شدم از سایه ی برگی درآب...
چـــــــــــــــــــه درونــــــــــــم تنهـــــــــــاست!!
بعد از تـــــــــــــو..
بی قرارم،خالی ام،هنگم..
برداربستی از
"چه خواهد شد؟؟"
"چه خواهدکرد؟؟"
آونــــــــــــگم..!!