ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.

آسایش دو گیتی
تفسیر این سه حرف است:
۱- خدا ۲- را ۳- شکر
چراغ راهنما قرمز می شود. پایم بیشتر نمی رود.

می ایستم و سایه های شتابان خودروها از پیش چشمانم می گریزند.

خورشید در حال غروب است و من هنوز «نرسیده ام».
رسیدن را دوست دارم. کسانی که می رسند، خوشحال اند و من، خوشحالی را دوست دارم.

آدمها یا « فقط » خوشحال اند ... یا از ته دل شاد شادند.

همه کسانی که خوشحال اند، « به مقصده رسیده » نیستند.
کشتی ها به ساحل ها می رسند....

قطارها به ایستگاه ها ...

آدم ها به آدم ها ...

اما کوه ها به کوه ها نمی رسند ...

گمان می کنم برای همین، هیچگاه کوه ها خوشحال، نیستند.
روز به شب می رسد، اما شب، از روز می گریزد تا روشنایی را پیدا کند و از تاریکی بیرون برود.
روزهای تعطیل، پای آدم ها را می بندند تا کمی بایستند اما باز از ایستادن و نگاه کردن می گریزند.

آدم های دنیای شتابان این روزها، اگر کمی بایستند .... تو را خواهند دید و اگر تو را ببینند، شادی و خوشحالی حقیقی را خواهند دید.
مهربان که باشی
روزت زیباست
آسمانت رنگ دیگری دارد
روزت رویایی ست
دنیایت عاشقانه می شود
مهربان باش
مهربانی رسم قشنگ دلهای پاک است...
هرگز تسلیم نشوید
معجزه ها هر روز رخ می دهند
شاید امروز روز شما باشد...
چرخ گردون
چه بخندد چه نخند تو بخند
مشکلی گر
ســـَـر راه ِ تـو ببندد تـو بخند
غصه ها فانی
و باقی همه زنجیر به هم
گر دلت از ستم
و غصه برنــجد تــــو بخند
آری تنها تو بخنــد
زیبایے زندگے!!!!
در آنچه بدست مے آوریم نیست
زیبایےزندگے
به راهیست که رفته ایم....
ما در هیچ سرزمینے
زندگے نمی‌کنیم
منزل حقیقی ما
قلب_کسانے
است که دوستشان_داریم...!