ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
اجازه هست عشق تو رو تو كوچه ها داد بزنم؟
رو پشـت بـــــوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟
اجازه هست كه قلـبمو برات چراغونی كنم؟
پیش نگاه عاشقت،چشـــــمامو قربونی كنم؟
اجازه میدی تا ابـد سر بزارم رو شونه هات؟
روزی هزار و صـد دفه بگم كه میمیرم برات؟
اجازه میدی كه بـگم حرف ترانه هام تویی؟
دلیل زنده بودنـــــم ، درد بهانه هام تویی؟
اجـــازه هست تا تـه مـرگ منتظر تو بشینم؟
تو رویاهــای صورتیم، خودم رو با تو ببینم؟
اجازه هست جار بزنم بگم چقد دوست دارم؟
بگم می خـــوام بخاطرت سر به بیابون بزارم؟
اجازه میدی قـصه هام با عشق تو جون بگیره؟
چشمای عاشقـــم واست روزی هزار بار بمیره
اجازه میدی عشقـــمو همش بهت نشون بدم؟
پیش زمین و آسمــون واسه تو دس تكون بدم؟
اجازه میدی كه فقــــــط تو دنیا با تو بمونم؟
هر چی كه عاشقانه بــــود به خاطر تو بخونم؟
اجازه هست پناه من گــــــرمی آغوشت بشه؟
هر اسمی جز اسم خودم ،دیـگه فراموشت بشه؟
اجازه هست ؟ بگو كه هست ، من همشو دارم میگم
با تو به آسمون میرم ،با تـــــــــــــو یه آدم دیگم
اجازه میدی كه بگم ،من مال تـــــــو،تو مال من؟
من از تو خواهش می كنم كه زیر وعـــده هات نزن
اجـــــــازه تـــو دست تـــو ،اجازه من دست تـو
خنده من خنـــــــده تو ،شكست من شكست تـو
از نگاهت خواندم که چقدر دوستم داری ،

اشک از چشمانم ریخت و از چشمان خیسم فهمیدی که عاشقت هستم

حس کن آنچه در دلم میگذرد ،

دلم مثل دلهای دیگر نیست که دلی را بشکند!

تو که باشی چرا دیگر به چشمهای دیگران نگاه کنم ،

تو که مال من باشی چرا بخواهم از تو دل بکنم!

وقتی محبتهایت ، آن عشق بی پایانت به من زندگی میدهد

چرا بخواهم زندگی ام را جز تو با کسی دیگر قسمت کنم ،

چرا بخواهم قلبم را شلوغ کنم؟

همین که تو در قلبمی ،

انگار یک دنیای عاشقانه در قلبم برپاست ،

عشقت در قلبم بی انتهاست !

همین که تو در قلبمی بی نیازم از همه کس ،

تو را میخواهم و یک کلام فقط تو را ، همین و بس!

دیگر تمام شد ، تو در من حک شده ای، ای جان من ،تو همه چیز من شده ای!

از نگاهت خواندم که مرا میخواهی ، از آن نگاه شد که در قلب مهربانت گم شدم ،

تا خواستم خودم را پیدا کنم اسیر شدم ، تا خواستم فرار کنم ، عاشقت شدم!
[عکس: Avazak_ir-Love11159.jpg]
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!
ومن شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند
ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!
و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!
کسی حال من تنها نمی پرسد
ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
ودیگر هیچی از من نمی ماند!!!
تو را چه به فرهاد؟

یک فرهاد است و یک بیستون عاشقی.

تو همین یک وجب دیوار فاصله را بردار…

من باورت می کنم ..
عاشق هوس های عاشقانه ام

دستهایت را به من بده

به جهنم که مرا به جهنم میبرندبه خاطر عشق بازی باتو!!!

تو خود بهشتی....
دم برفی هم که باشی دلت می خواهد کسی در آغوشت بگیرد....

دلت می خواهد یک نفر کنارت باشد تا گرمت کند،تا آرامت کند....

مهم نیست آب شدن،نیست شدن....

مهم آن آرامش است،حتی برای چند لحظه...


[عکس: normal_Avazak_ir-Love%20%2810319%29.jpg]
سلام ماهی ها... سلام، ماهی ها
سلام، قرمزها، سبزها، طلائی ها
به من بگوئید، آیا در آن اتاق بلور
که مثل مردمک چشم مرده ها سرد است
و مثل آخر شب های شهر، بسته و خلوت
صدای نی لبکی را شنيده ايد
که از ديار پری های ترس و تنهايی
به سوی اعتماد آجری خوابگاه هاا،
و لای لای کوکی ساعت ها،
و هسته های شيشه ای نور - پيش می آيد؟


و همچنان که پيش می آید
ستاره های اکليلی، از آسمان به خاک می افتند
و قلب های کوچک بازيگوش
از حس گريه می ترکند.
می‌نویسم از تو ای زیبای من
می‌سرایم از تو ای رویای من
ای نگاهت سبزتر از سبزه زار
می‌نویسم بی قرارم بی‌قرار

پشت دیوار
بهار
می‌نویسم مانده‌ام در انتظار
ای که چشمت خواب را از من گرفت
می‌نویسم خسته‌ام از انتظار
می‌نویسم می‌نویسم یادگار
من نمی‌دانم چه داده‌ای به من؟
که چنین دل را سپردم دست تو
یا چه بود در آن نگاه آتشین
یا چه کرد بامن دو چشم مست تو
من نمی‌دانم نمی‌دانم چرا؟
این چنین آشفته‌ام
آشفته‌ام
وقتی یه آدم میگه:

هیچ کس منو دوست نداره

منظورش از هیچ کس

یک نفر بیشتر نیست....

همون یه نفری که برای اون همه کسه....


[عکس: Avazak_ir-Boy171.jpg]
[عکس: 3mxjekpex1g4gb5mnya.jpg]