ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد عجب از محبت من که در او اثر ندارد غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
دلم برای كسی تنگ است
كه چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریای واژگون می دوخت
و شعرهای خوشی چون پرنده ها میخواند
دلم برای كسی تنگ است
كه همچو كودك معصومی
دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی را
نثار من میكرد
دلم برای كسی تنگ است...
پرسید چون دوستم داری به من نیاز داری؟
یا چون به من نیاز داری منو دوستم داری؟
گفت : چون دوستت دارم بی نیازم
میدونی بازی روزگار چیه؟؟
اینه که تو چشم بذاری من قایم شم بعد تو یکی دیگرو پیدا کنی..

مثل کشیدن کبریت در باد
دیدنت دشوار است
من که به معجزه ی عشق ایمان دارم
میکشم
آخرین دانه ی کبریتم را در باد
هر چه بادا باد!!!!
خواستن،همیشه توانستن نیست
گاهی
داغ بزرگیست
که تا ابد
بر دلت میماند
من و تو ما که نشديم هيچ....
من نيمى از خودم رو هم باختم...
من ميدونم خواستن هيچوقت توانستن نيست درد درد
دلم کمی هوا میخواد ...

اما در سرنگ ...

از زندگی .. خستـــــــــــه اممم ...
خدایا خط و نشان جهنمت را به رخم نکش ...

جهنم تر از دنیایت ندیدم ...