ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
چقدر شبیه هم شده ایم
من حرف می زنم
تو سکوت می کنی ..
تو حرف می زنی
من سکوت می کنم..
بی آنکه بدانیم
چقدر
تنها شده ایم...
اگر پاییز نبود
هیچ اتفاق شاعرانه ای نمی افتاد
نه موسیقی باد بود
نه سمفونی کلاغها
نه رقص برگ
و من
هیچ بهانه ای برای بوسیدن تو
در این شعر نداشتم
پنهان می کنم
جای خالی ات را
در پستوی این عاشقانه ها
مثل کودکی که شبها
ترس‌هایش را زیر پتو خواب می کند!
جرم من هم عاشقی ست
آری
جرم من هم عاشقی ست
آری اما
آنکه آدم هست و عاشق نیست،
کیست ؟
زندگی بی عشق
اگر باشد
همان جان کندن است
دم به دم جان کندن ای دل
کار دشواریست
نیست ؟
قلب ، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند
دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند
قلب، لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود
و در پاییز باد آن را با خودش ببرد
قلب؟
راستش را نمی دانم چیست
اما این را خوب میدانم که فقط جای آدم های خیلی خوب است

نادر ابراهیمی
بزرگترین معجزه ی دلــم
صدای خنده های توست


در خیال خاطره ها.....
کـــــــــآرَم...

اَز یِکے بود وُ یِکے نَبود گُذَشتـ

سهم من همیشه این بود :

یکے بود یکے نابود...

[عکس: %D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D...00x300.jpg]
در سایه سار قامتت


تبـــم فروکش میکند


ومن


در خنکای نسیم واژه ها


به طبیبم می اندیشم


به تــو ....
بارفتنت ماتم کردی
تاحالا اینجوری نسوخته بودم
زهره من ، یادت همیشه در قلب من می مونه
زهره به خدا فقط صدای خنده هات تو ذهنمی
صورت خندونت داره دیوونه م میکنه