ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
بهانه ها را تو تحویل دلم دادی

حالا خودت تحویل بگیر

بی قراری ودلتنگیم را...
مهم نیست زکجا آمده ای..

یا به کجا میروی..

من تو را به هر جهت دوست دارم ..!
تو که نیستی ..

من به عکس هایت می نگرم..

این همان تنفس مصنوعی است...
ﻫــﺮﮐــﯽ ﮐــﻪ ﺩﻭﺭﺵ ﺷــﻠــﻮﻏــﻪ !!!

ﻗــﺮﺍﺭ ﻧــﯿـﺲ ﺩِﻟـِـش هم ﺷــﻠــﻮﻍ ﺑــﺎﺷــه...

:(((

هــــــــرچی دورت شلــــــــوغ تره


تنهـــــــــــــــــــــا تری!!!


چه بخوای و چه نخوایی


بایـــــــــــد تنهــــــــــــــا بپــــــــری![/b]
پنجره گشودنها و بی قراریها
سرودنها و زاری ها
و به دریای خیال و خود سپاری ها
به انتظار هیچ کس
ویا کسی که هرگز نخواهد پیچید طنین گامهایش
در این بن بست
زندگی این است!

لایک:زندگی این است!
افکارم درد می کند از بس به سمتت پرت شد!
کبود شد فکر بودنت از بس نبودنت ضربه زد!
خسته چشم بر هم گذاشت از این حقیقت تلخ تکراری اما باز هم به سویش میدود این تکرار...
پوست کلفت شد ذهنم از این برقرار ماندن ...
کاش خودت هم به اندازه ی افکارت پایبند بودی...
فکرت که پریشان باشد هر لحظه شادی وزن بغض گیر کرده ات را اضافه می کند ....... همین وبس...![عکس: -2-.gif]
کـُـــل ِ دُنیا را هَم کـِﮧ داشتِـﮧ باشــے ..

باز هَم دِلَت میخواهَد...

بَعضــے وَقتها .. فَقَط بَعضــے وَقتها ...

بَراے یـِک لَحظِـﮧ هَم کِـﮧ شُده ...


هَمِـﮧے ِ دُنیاے یــِک نَفَر باشــے
اون یکی و داره و سخته حسادت نکنی
کم کم عادت می کنی به هیشکی عادت نکنی
به بهانۀ دلتنگی
پرده های اتاق را کنار می زنم
تا باد ،
از شمالی ترین نقطۀ مجهول زمین
عطر لب های تو را
سنجاق کند بر گونه هایم
نگاه کن !
ببین طعم تمشک چه کرده با نسیم !
نگاه کن چگونه می وزد در حریق بوسه ها !
نگران من نباش
دست‌هایم را
به از دست دادن عادت داده‌ام
گروهی پرنده می‌آیند
گروهی پرنده می‌روند ،
و تنها
پرنده‌ای از کوچ می‌ماند ،
که پرواز را نمی‌داند ..