ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
چه انتظار عجيبي
تو بين منتظران هم
عزيز من چه غريبي !
عجيب تر آن كه چه آسان
نبودنت شده عادت
چه بي خيال نشستيم
نه كوششي ، نه تلاشی
فقط نشسته و گفتيم :
خدا كند كه بيايي

عصر يك جمعه دلگير،
دلم گفت: بگويم، بنويسم
كه چرا عشق به انسان نرسيدست،
چرا آب به انسان نرسيدست،
و هنوزم كه هنوز است، غم عشق به پايان نرسيدست
بگو حافظ دل‌خسته ز شيراز بيايد،
بنويسد كه هنوزم كه هنوز است،
چرا يوسف گم‌گشته به كنعان نرسيدست و
چرا كلبه احزان به گلستان نرسيدست
عصر اين جمعه دلگير،
وجود تو كنار دل هر بي‌دل آشفته شود حس
كجايي گل نرگس؟
[عکس: axe-nime-shaban.www_.dailysun.ir-5.gif]



ما شیعه ایم اما فقط ..
در ثبت احوال؛




آقای من امشب غزل
تغییر کرده
شعرم فضای تازه ای
تصویر کرده
شعرم همیشه گفتن «آقابیا» بود
ذکر قنوتم خواندن «آقا بیا» بود
امشب، ولی دیدم که اینجا جای تو نیست
بین تمام قال ها، آوای
تو نیست
دیگر میا اینجا کسی
در فکرتان نیست
اصلا نیاز هیچ کس،
صاحب زمان نیست
زنها گرفتار اصول
خاله بازی
مردان پی راهی برای
پول سازی
در اولویت کسب و کار ست و تجارت
حالا اگر فرصت زیاد آمد، عبادت
روزی هزار و خورده ای دعوا سرِ پول
اصلا تمام حرص و جوش ما سر پول
این سینم ا هم که طرفدارش زیاد ست
بیچاره مأمور بلیط
کارش زیاد ست
یا "مش ماشالا" یا "وفا"
یا "کیفر" و "آل"
این تازه بحث سینم ا، منهای فوتبال
هی اِل کلاسیکو، پلی آف، لیگ برتر
یک جمعه ی حساس و شهرآورد دیگر
کنسرت موسیقی پاپ و رپ، کلاسیک
میز و موبایل و ماشین و ویلا و پیک نیک
جشن تولد، سیسمونی، عقد و عروسی
آهنگ تازه، تیپ نو، موی تیفوسی
شیطان ملعون لشکری کرده مهیّا
ذهن من و امثال من درگیر اینها
حالا تو اصلا جای من، با این مشقت
وقت دعای ندبه می ماند برایت؟!
جمعه که تعطیل ست و دائم خواب ماندیم
خیلی هنر کردیم اگر یک عهد خواندیم!
ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال
ما بی بخاریم و گرفتاریم و بی حال
ما را هوای نفسمان بیچاره کرده
با هر گناهی بینمان افتاده پرده
عیسی نفس! جانی بده این مرده ها را
لطفی کن و دستی بکش روی دل ما
آقای من بیدارمان کن این چه حالیست؟
ولله در افکارمان جای تو خالی است!
مردیم از بس حرص و جوش پول خوردیم!
از تو جدا ماندیم و آخر گول خوردیم
آقا ببخشم جان تو! جان عمویت!
شرمنده از روی توأم، قربان رویت
پایان شعرم را عوض کردم دوباره
از شعرهای قبلی ام خواندم دوباره
«دق کردم از بس گریه کردم کی میایی؟»
امّیدوارم که این جمعه بیایی!
[عکس: 28428810562911022235.jpg]مولایمحس عجیبی دارمدل من حال شکفتن دارددانه ی عشق شماکه شده کاشت در این غمکده امداشت شد از چشم ترمترسی دارم ز هیاهو و صدای وزش باد زمانهریشه ی غنچه ی دلجای امن میطلبدکلبه ای از جنس دستان پرمهر شما میطلبدپر از ابهام است سکوت دل منغنچه اش میطلبد،صدایی چون تپش پنجره ها رااز نسیم سحری ،یا که آن باد صبا ،نفسی میطلبدنور، عشق ، ایمان و صفا میطلبدنور در طرح نگاه و نظر لطف شماعشق از چشمه ی ایمان و دعا میطلبدمدیون است هستی اش را ،به امید ، دعا ، لحظه ی ناب و ملکوتی اذان سحریچه گلبرگ های سرخی داردکه شده سیر ز خون دل منچقدر شعر من احساس عجیبی دارددارد سخنی ناگفتهشِکوه اش جاماندهاز شیطنت و بازی نامرد زمانه گله داردچه صدایش سنگینچه کسی تاب بیان غم او را داردقلمم نای به تصویر کشیدن که نداردشانه خالی میکند ، صفحه ی دفتر منریشه ، برگ ، آوند و همه بند وجودش ترس استکرم خاکی مگر از صاحب ریشه ست آگه؟غنچه ی عشق دلمباغبان مبخواهدعشق را میخواهدنور را میخواهدخلاصه کنم این خواسته رااو تو را میخواهدسایه ی لطف شما بر سر آنمایه ی امید و نشاط دلم استهمه هستی ، همه ثروت ، همه دارایی اوستاو که میداند تو به یادش هستیتو نجاتش هستیخلاصه تو که منجی همه دلهاییشب تاریک و سیه ،شب هجرانش را ،تو سحر کن آن را،با حضور گرمت ...تو ای شاعره ی خسته دلانصفحه را برهم زنحرف دل را بازگوآقایم:آیا تو فقط مولای همه خوبانی؟پس ما روسیهان را چه شود؟چه بگویم ز خجالتکه منم شرم مجسمتو تنها علل زندگی ما هستیتفسیر وجود هستی ،همه در دست توستتو بیا روشن کنچلچراغ فلک هستی راآفتاباتصمیم دارم که بذارم زمینکوله ی بار گنه راهمان ابر سیه راهمان مانع بیداری دل راآخر چه بدانم که چه اسمش بگذارمفقط این را گویممددی مولاجانمددی یا مهدیمارا با آینه ها آشنا کن و هنوز منتظریم ...
زندگی سخت است
آسمان تنگ دست و زمین تنگ دل گشته است
و ما اگر بر کوران جهالتها وغفلتها با همه سختیهای زندگی، زنده مانده ایم
به همین نسیم حیات است .
گاهی با همه انتظاری که دلهایمان را شقه شقه کرده است، این دنیای پر فریب صد رنگ، چشممان را به خویش میخواند و دستمان را به خود آلوده میکند یا راه نفوذی به دلمان میابد و ما را در پی خویش فرا میخواند و شیطان نیز که برای همین فریب مهلت گرفته است، در این میان سر از پا نمیشناسد.
میدانیم ، این انتظار توست که ما را در برابر این دشمن پر زرق و برق نگهدار است، و اگر نبود امید آمدنت، هزار بار در گرداب هلاکت او غرق بودیم، گشایش کار ما در همین انتظار آمدن توست، آنروز که بهاری شویم و سبز، آنروز که آسمان دلمان ابی باشد، آنروز نسیم انتظار تو بر دلمان وزیده است، بخدا که همین امید آمدنت حیات جاری در وجود ماست، کی شود که بیایی و لبهای عطشناک زنده بودنمان را به زلال هستی جاریت سیراب کنی ... کی میشود که بیایی تا آسمان هم ببارد و زمین به نور قدومت گشاده و زنده گردد و قلبهای مرده ما نیز روح تازه بیابد ... بیا ای همه هستییم فدای قدمت ... بیا که صبر به پایان رسید و عطش فزونی یافت ...
کاش میآمدی و کاش ما آماده آمدنت میشدیم کاش بوی بهار در هوا میپیچید کاش پا جای پای تو مینهادیم و در منش تو سیر میکردیم کاش خدا یاریمان کند از سستی و تنبلی دست برداریم و راه بهار را به خانه دلمان بگشاییم.
کاش خدا لطفی کند و تو بیایی.
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
اﻧﺴﺎن ﮐﻪ ﻏﺮق ﺷﻮد ﻗﻄﻌﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮد

....ﭼﻪ در درﯾﺎ

...ﭼﻪ در روﯾﺎ

... ﭼﻪ در ﮔﻨﺎﻩ

پروردگارا مارا لحظه اي به حال خود رهايمان مکن. آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند ، راحت تر می خوابند . . .یک جمله زیبا از طرف خدا :“قبل از خواب دیگران را ببخش ومن قبل از اینکه بیدار شوید ، شما را می بخشم.خدایا!به آنچه که دادی تشکر!به آنچه که ندادی تفکر!به آنچه که گرفتی تذکر!که:داده ات نعمت!نداده ات حکمت!و گرفته ات عبرت است!یا رب؛ آنچه خیر است در تقدیر ما کن!وآنچه شر است از من و دوستانم جدا کن. آمین یارب العالمین.
خیلی هاگفتند عاشق نشو اخرش جداییه
خیلی هاگفتند اگه الان جدابشی خیلی بهتره
خیلی هاگفتند دیوونه این وصله تونیست
خیلی هاگفتند ولش کن تاولت نکرده بعدش خاروخفیف میشی
ولی هیشکی نگفت اگه بره دق میکنی
دست به صورتم نزن

می ترسم بیفتد..

نقاب خندانی که بر چهره دارم! و بعد ..

سیل اشک هایم تو را با خود ببرد ..

و باز ..

من بمانم و تنهایی . . .
بدترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند
[عکس: xlw4klitkjsbhn7zd3ni.jpg]

دنیا را بد ساختند ،

کسی را که دوست داری ، دوستت ندارد
کسی که دوستد دارد ، دوستش نداری
اما کسی که دوستش داری و دوستت دارد ،
به رسم آیین زندگی به هم نمی رسید !!!!!
و این زندگی است
زندگی یعنی این
HuhHuhHuh
قـَـبلنا فـِـــک میـکردم تَنْهــــایی
خیلی ســـَـــختِه✘خیلی نَحســِـــه✞ امـــا الان میــفهمم تنـــهایی یه حِسـِــــه 【خیلـــی خاصــِــه】 که خـــُـدا داده اونــو به کَســی که 【خیلی خواســْــتِه