ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
چرا نگاه می کنی ؟ تنها ندیده ای ؟



به من نخند ...



من هم روزگاری



عزیز دل کسی بودم ...

[عکس: normal_Avazak_ir-Boy127.jpg]
پاییز سرد ...



درختان دلم را گرم کردند



زرد ـ قرمز ـ نارنجی



زمستان است



تو...



تو میتوانی دلم را گرم کنی؟



درختان فقط پاییز را دوام آوردند .....
روزگاریست همه عرض بدن می خواهندهمه از دوست فقط چشم و دهن می خواهنددیو هستند ولی مثل پری می پوشندگرگ هایی که لباس پدری می پوشندآنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجندعشق ها را همه با دور کمر می سنجندخوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسدعشق هایی که سر پیچ خیابان برسد
گر روزی عاشق شدی …قصه ات را برای هیچکس بازگو نکن …این روزها چشم حسودان به دود اسپند عادت کرده ……!...
کاش به جای این همه باشگاه زیبایی اندامیه باشگاه زیبایی افکار هم داشتیم مشکل امروز ما اندام ها نیستن ، افکارها هستن !...
گــــفته باشــــم !.!.!مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛تــــو امــــا …. چشم هـــــایت را ببنـــــــد !سخت است بـدانـــــم می بینی ، و بی خیــــــــــالی … !...
این روزها عشق را با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند !حیف از عشق که زیر دست و پاست …...
به چه میخندی تو ؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟به چه چیز؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش ؟به چه میخندی تو ؟ نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد ؟به چه میخندی تو ؟ به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست ؟خنده دار است بخند . . ....
برای دادنmaraبه دیگران منتظر مراسم تدفین انها نباشیم......
این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند اما.... من جلوی دهانش را می گیرم

وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش را ندارد

این روزها من ....خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود....