ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.

ایـטּ روزها غرق سـڪوتم...
سـڪوتے برگرفتـﮧ از تنهایے...
سـڪوتے ڪـﮧ בر پشت فریاבهاے بے صـבایم است
בلگیرم از פֿـوבم ، از سـڪوتے ڪـﮧ نمیشڪنـב...
از لبانے ڪـﮧ نمے פֿـنـבنـב ، و از چشمانے ڪـﮧ بے روح شـבه انـב...

ایـטּ روزها آسماלּ פֿـاڪسترے است...





و مـــن رفتــــم...

کــه فــــارغ از تمـــــام تــــــــو چنـــد وقتــــی را ســـر کنــــم...

کـــه ببینـــــم مــی شــــود یـــادتـــــــ دیگـــر پــرســـه نـــزنـــد در مـــــن

و تمـــامتــــــ فـــرامـوش شـــود در ذهنــــم...

کــــه نشــــد، کــــه نتــــوانستـــــــم...!!!



گاه دلتنگ میشوم
دلتنگتر از همه ی دلتنگیها
گوشه ایی میشینم وحسرت هارا میشمارم
وباختن ها وشکستن هارا
نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
و کدام خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگمmara
مدتهاست مجازی میخندیم
مجازی زندگی میکنیم
مجازی درد ودل میکنیم
مجازی گریه میکنیم
اما ...
واقعی تنهاییمممxcvb
گاهی...
دلمم.....
میگیردددد...
عجیب میگیرد...
دیگر..
ول نمیکند..
ه آرزوی بچگی ام رسیده ام...
[b] چقدر دلم می خواست تو صف اول نماز جماعت باشم...
این بارر نه تنها صف اول.... بلکه جلوتر...
حتی جلوتر از پیش نماز...
چقدر مهم شدم..
روی دست بلندم میکنند...
یکی فریاد میزند:
بلند بگگگو :لا اله الا الله...
[/b]
شاید ارامتر می شدم...


فقط وفقط....


اگر میفهمیدی..


حرف هایم به همین راحتی که میخوانی


نوشته نشده اند....
دلم را بر دوشم میگذارم


می روم..باید کمی صبر کنی...


تاقیمتی شوم.!


زیر خاکی شدن وقت میخواهد


تــــــو ،هم


زمزمه های نامهربانی هایت را..


ارام تر بگو...ی وقت دیدی صدایت را باد نه...


خاک به گوشم رساند...ودلم ترک خورد.


دل است دیگر...

روی خاک زیر خاک نمیشناسد...می شکند.....
از تو دلگیر نیستم


از خودم دلگیرم


که بی وفایت را صبورانه تحمل میکند
حالا حرف هایمان بماند برای بعد


دلخوری هایمان


دلتنگی هایمان


وتمام اشک های من


فقط به من بگو


با او چگونه میگذرد که


با من نمیگذشت......