ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته ها و متن های ادبی کوتاه و بلند بچه های ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
-
بعضی ها ؛ شبیه یک انجیر رسیده می مانند
که یکهو ؛ از آسمان می افتند در دامن رنگ و وارنگ زندگی ات ...
آن قدر بی هوا که اصلا نمیدانی چه شد ... چگونه شد ...
اصلا خودت را می زنی به کوچه علی چپ
و از بودنش لذت می بری ..
بعضی ها ؛ شبیه عطر بهارنارنج هستند
در کوچه پس کوچه های پیچ در پیچ دلت ،
نفس می کشی ... آنقدر عمیق ؛
که عطر بودنشان را تا آخرین ثانیه ی عمرت ؛
در ریه هایت ذخیره کنی ...
بعضی ها ؛ شبیه ماهی قرمز کوچکی هستند
که افتاده اند در تنگ بلورین روزگارت
جانت را با جان و دل در هوایشان ؛
تازه می کنی ...
بعضی ها ...
اصلا چرا باید از در و دیوار مثال بزنیم !؟
بعضی ها ؛ آرامش مطلقند ؛
لبخندشان ... تلالو برق چشمانشان ؛
صدای آرامشان ...
اصل کار ، تپش قلبشان ...
انگار که یک دنیا آرامش را به رگ و ریشه ات تزریق می کند.
و آنقدر عزیزند ؛ آن قدر بکرند ؛
که دلت نمی آید حتی یک انگشتت هم بخورد بهشان ...
می ترسی تمام شوند و تو بمانی و یک دنیا حسرت !
بعضی ها ؛ بودنشان ... همین ساده بودنشان ...
همین نفس کشیدنشان ؛
یک عالمه لبخند می نشاند روی گوشه لبمان ...
و من چقدر دوست دارم این بعضی ها را ...
{ ... }
به تو سوگند ...
به راز گل سرخ ، به پروانه كه در عشق فنا ميگردد...
زندگى زيباست آنچه زبياست تويى تو كه آغاز منو لحظه ى پايان منى. . .
دیشب
تمامِ خوابم پاییز بود ..

حالم خوش نیست
تو حتمن چیزی‌ت شده
نکند مدادت را گم کرده ای وُ
مشق هایت مانده ؟
نه ..
تو خوب می‌دانی
اول برایِ تو می‌نویسم
به خطِ خودت
سردم بود !
حتمن سرما خورده‌ای
هزار بار گفتم
جایَ‌ت را کناری بینداز که باد تو را نبیند
هرز است
اما نه ..
بادی اگر بود
درختانِ باغ صدایم می‌کردند
که لانه‌یِ پرنده‌هاشان نیافتد

آخی !
دلَ‌ت تنگ نشده باشد
از آن همه دور ...
می‌دانم !
تو حتمن چیزی‌ت شده
کاش !
شب زود بیاید ..
عزیز میگه مردها هر قدر هم که بزرگ و باسواد و پول دار بشن ، باز هم مثل بچه ها هستند .. زود قهر میکنن، زود پشیمون می شن و زود آشتی می کنن .. ممکنه جلو زن ها چیزی نگن اما تنها که شدند شروع می کنن به بغض کردن .. می گه به همین خاطره که کسی گریه ی مردها رو نمیبینه .. عزیز میگه زن ها هر قدر هم که کوچیک باشن اما مادرند ، پناه مردها هستند .. حتی دختر کوچولوها پناه باباهاشون هستند ..
یکی تویی و یکی من...
با این ماه که هنوز هم این شهر را تحمل می کند...
همین سه تا بس است...
حتی اگر ماه هم نبود...من قانعم...
به یک تو و یک من...
مگر میان تو و ماه فرقی هم هست؟!
ای کاش بود...آن وقت شاید همه چیز جز تو معنایی داشت....
اما...حالا که ندارد...
حالا همه چیز تویی...
تمام شعرهایی که با عشق می خوانم...
تمام روزهای خوب...
تمام لبخندهای من...
تمام گناه های با لذت...
تمام زندگی...
همه چیز تویی...
چیز دیگری هم اگر جز تو بود...
فدای یک تبسمت!
عشق یک کلمه نوشتاری است اما هزاران معنی دارد که همگی ما از آنها غافلیم!!!!
عشق از هزاران کلمه است که یکی از آنها هوس است در حالی که همه چیز هم خوب دارد هم بد!
همه می گونید عشق کثیف است
آخر چطور؟؟؟
هنگامی که خدا گفت:عشق از معجزه های من است؟؟؟؟؟؟!!!!
جمعه ها
زمین ساکن و ساکت است
و به شانه بالا انداختن های خورشید
فکر می کند،
من هم به تو
تـــــــو صـــــادقانـــه دروغ بـــگــو
مـــن عــــاشقانـــه کـــاری خواهم کــرد
“مـــــاه” همیشــه پشــت ابــر بمــاند !